وقتی عروس گفت بله!

سلام 

خب اجازه بدین که از همون روزی ماجرا رو تعریف کنم که ما رفتیم شمال با جزئیاتی که الان ازش یادمه ، مادر و خواهرم یه روز زودتر همراه خاله ام اینا رفتم شمال که اونجا کمک کنن ، بهرحال مراسم عروسی بود و کار زیاد و ما فردا صبحش ساعت 3-4 بیدار شدیم که راه بیفیتم ، اما گمونم من تا ساعت 12 اش بیدار بودم و یه کاری رو باید انجام میدادم ، دقیق یادم نیست پیدا کردن کلیپ ها بود یا چی؟ اما 12 خوابیدم و تا بابام ساعت 3.30 صدام کرد که پاشو ، من فقط با چشمان نیمه باز رفتم و توی ماشین نشستم و همین ، بدون هیچ غرغری و بارون خیلی شدید هم میزد ، از همون بارونی که بعد عروسی فاملیمون اومد ، اصن یه وضعی بود که ... بعدها که برگشتیم دیدیم یه جاهایی از اسفالت جاده بر اثر این بارون ، چاله ایجاد شده.

 

اون شب که یه جشن خونه عروس بود و دعوتی فامیل های نزدیکمون بود.این رو باید اضافه کنم که من خطبه عقد مرسوم رو توی تالار بخونم و اینکه چی بهتره بگم و چیا ویرایش باید میشد رو با این پدر عروس خانم ، بررسی کردم و گفت که اینطور بگو و اونطور ، کم و زیادش کردم و همون شب بعد اینکه جشن تموم شد و مهمون های خودی موندن و بقیه رفتن ، یکبار جلوی همه شون اجرا کردیم ، البته یه سوتی هم داشت که باعث خنده شد ولی خب بعدش گفتم جملات رو مرتب و منظم روی کاغذ بیارم و بر همون اساس برم جلو

 

اگه فیلم سخنرانی پادشاه رو دیده باشین ، اخرش چون این طرف لکنت داشت ، مربیش ، توی متن سخنرانیش ، کلمات رو 2-3 تا با حروف نگارشی جدا میکنه تا بین اونا مکث کنه تا مشخص نشه که ایشون لکنت زبون داره ، متن منم یه همچین حالتی شد ، تصمیم گرفتم که بین کلمات مکث کنم و علایم نگارشی بذارم و جملات با احساس خونده بشه و چندین و چند بار سر این تمرین کردم.

 

فرداییش ، یعنی برم سروقت جشن دیگه ، ما ساعت 4 غروب راه افتادیم سمت خونه فامیلمون و خواهرم هم ساعت 1 با اون یکی فامیل هامون نوبت ارایشگاه داشت ، منتها اون خانم ارایشگر هم بدقولی کرد و ساعت 2 اومد و هم یه دسته گل بدی به اب داد که موهای خواهرم سوخت ، حالا ما رفتیم توی سالن خطبه عقد و منتظر خواهرم اینا هستیم و اونا یه نیم ساعتی دیر رسیدن و هی منتظر بودیم و فامیلمون هی صبر کرد دید که چرا اینا نمی یان بعد گفت تو بخون بعد یه سری جاهاشو هم سانسور کن چون وقت نیست و مهمون داریم و اینا ، حالا مامانم بنده خدا دید که اینطوره رفت به مادر داماد گفت که این تالارچی داره فشار میاره که فلان ، کاش شما بگین صبر کنه و اونم گفت که اشکال نداره و خلاصه با یه تاخیری خواهرم اومد و خطبه رو خوندم

 

اما مهم ترین اتفاق اون روز برای ما همون خوندن خطبه عقد بودم ، تالار یه ساختمون 3 طبقه بود که طبقه بالاش و بالا پشت بومش ، سالن عقد بود و ویو قشنگی داشت ، هم کفش حالت چمن مصنوعی بود و هم منظره اطرافش فضای سبز و گمونم باغ چایی ولی خب سبز به نظر می رسید و من همچین فضایی رو ندیده بودم تا الان ، کلی عکس گرفتیم و منم دیگه اونجا کاغذ متن خطبه رو در نیاوردم ، لباس رو هم اون پشت صحنه عوض کردم ، سخت بود که از قبل تو خونه کت شلوار بپوشم و توی رانندگی برام سخت بود و همونجا پشت فضای اونجا لباسو عوض کردیم و بعد منتظر خواهرم اینا شدیم که گفتم ، ارایشگر هم دیر اومد و هم یه دسته گل بدی به اب داد.

 

در نهایت خواهرم اومد و من شروع به خوندن خطبه عقد کردم ، حالا جناب فیلمبردار یه میکروفن وصل کرد به یقه کت من و گفت که عزیزان ساکت باشن و منم اروم اروم شروع به خوندن خطبه عقد کردم همونجور که تمرین کرده بودم و مثل سکانس اخر سخنرانی پادشاه ، مکث ها ، بیان جملات بصورت احساس دار ، منتظر دیالوگ های عروس تا دیالوگ های خودمو بگم و همونطور که قلبم تالاپ تالاپ میزد ، منم سعی میکردم که ضمن حفظ خونسردی ، کارم رو جلو ببرم و گاهی سرمو بلند میکردم که به عروس و داماد نگاه کنم و یادم نمی یاد که سرم به سمت مهمون ها چرخیده باشه.

 

موقعیت من توی سالن اینطور بود که ، من پشت یک میز نشسته بودم ، سمت چپ من ، عروس و داماد پشت صندلی و اون سن و با گلها  و تزیینات در جلوشون و سمت راست من هم ، 2 ردیف 5-6 تایی صندلی ، نمیدونم چندتا صندلی بود در کل ولی خب من حواسم به این سمت بود و شنیدن دیالوک های عروس ، همه چیز خوب پیش رفت تا جمله اخر. یعنی اخرش که گفتم خوشبخت بشن و اینا یه جمله رو نصفه گفتم ، چی بود یادم نیست اما نگاهم به سمت عروس و داماد بود و دیدم که عروس اون خانواده داماد ( زن برادر داماد ) منتظره من جمله مو تموم کن ، تا دیدم که عه جمله رو ناقص گفتم ، یه جمله دیگه اضافه کردم که انشالله خوشبخت بشن و اینا

 

من سپرده بودم که مادرم لااقل فیلم بگیره ولی خب به هر دلیلی نشد و اخرش هم به فامیلمون ، همین عروس خانم سپردم که این کلیپ خوندن خطبه عقد منو بگیره برام بفرسته ببینم چطور بود ولی خب همه گفتن اکی بود. اون شب توی تالار که ، جای همه دوستان سبز و انشالله که ازدواج همه دوستان مجرد ، خوش گذشت. توی اینجور مراسم ها هست که ادم فامیل های دورش رو میبینه ، 

 

یه اتفاق جالب دیگه برای من این بود که ، من یه عمه دارم که یه دختر بزرگ داره ، شاید نزدیک 40 و خرده ای مثلا سن و سالش باشه و ازدواج کردن ، بعد نمیدونم چه اتفاقی میفته که ، ایشون همیشه رانندگی میکنه و نه همسرشون ، یعنی تصور کنید توی کاروان عروسی دارین برین و حالا با فاصله و اونم بیاد جلو توی مسیر یا داری پارک میکنی یهو اونم بیاد بغلت پارک کنه و تنها راننده خانم اونجا باشه بین کلی راننده اقای دیگه . توی دلم بهش احسنت و تبریک گفتم و به مامان گفتم که ایشون یه الگوی خوبه ها ، دمش گرم که چه جرئت و شهامتی داره که مامان گفت 5 ساله که رانندگی میکنه. توی فامیل نه اینکه راننده خانم نداشته باشیم ، منتها اینکه مثلا خانم پشت فرمون بشینه و همسر و بچه ها رو توی همون شب عروسی اینور و اونور ببره ، نه.

 

تا ساعت 12 اینطورا توی تالار بودیم ، اونجا هم که میدونید ، وقتی شام خوردن یه سری مهمون های دور میرن و کم کم خودی ها می مونن و گمونم همیشه اینطوره.بعد تالار به حالت کاروانی دنبال ماشین عروس راه افتادیم تا خونه شون ، پدر عروس بهشون یه واحد اپارتمان همون نزدیک خونشون داده که ساکن بشن ولی تا اون خونه اماده بشه ، خرده کاری کاره ، اینا طبقه بالای واحد فامیلمون هستن ، پس در واقع ما برگشتنی رفتیم سمت خونه فامیلمون ، اما برگشتنی یه بارون شدیدی می اومد ، از همون بارونی که وقتی داشتیم از اینجا راه می افتادیم و گفتم همون بارون باعث ایجاد چاله توی اینجا شد ، دقیقا همون طور ، ما جلوی خونه فامیلمون پارک کرده بودیم حالا 2 متر اینورتر ، ولی زیر اون بارون شدید ادم حتی نمی تونست پیاده بشه بره اونور تر ، دیگه تصور کنید 5-6 تا ماشین همه منتظر که این بارون تموم بشه یا قطع بشه که مثلا عروس رو تا خونه شون بصورت نمادین هم همراهی کنن که رهی خیال باطل و برنامه کنسل شد ، بعد 10 دقیقه توی ماشین نشستن دیدم که اینطوری فایده نداره ، دیگه با هر خیس شدنی هم که بود رفتم یه چتر گرفتم و گفتم مامان بابا و خواهرم برن تو خونه فامیلمون تا فردا ببینیم که چی میشه

 

ما یه رسمی داریم ، که فردای روز عروسی ، خانواده عروس برای دخترشون ، یه غذایی میبرن ، حلوا یا برنج ، بعد فرداییش مامانم اینا بازم توی غذا بهشون کمک کرد و اونا هم برای 15 نفر غذا درست کردن و بردن خونه داماد و این در واقع اختتامیه مراسم عروسی بود. حالا فرداییش هوا اینقدر صاف بود انگار نه انگار که دیشبش ، زمین و زمان داشت به هم دوخته میشد.

 

---------

انشالله که همه جوون های عزیز ، ازدواج کنن ، خوشبخت و عاقبت بخیر بشن 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

فن بیان عملی در عروسی ": |

سلام

به یه جشن عروسی دعوت داریم

و سرم خیلی شلوغ شده امروز و تا اخر هفته که برگردیم

میخواستم کامنت ها رو جواب بدم ولی میترسم هول هولکی بشه و یه چیزم میخواستم توی جواب بگم که گفتم اگه بگم ممکنه از قلم بیفته

پس باشه وقتی که برگشتم جواب بدم

 

مرسی ": )

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

وقتی زمان و مکان تنگ میشه!

یه تجربه ای داشتم من که شاید اولین باری بود که اینجوری میشدم و دوست داشتم بنویسمش ..

 

من این کتابخونه ای که میرم ، تایمشو زیاد کردن که خوبه ، نزدیک هم هست ، بعد تو حسن اباد که میرفیتم ، اونجا گربه زیاد داشت و داشتی یه چیز میخوردی ، این گربه ها هی دورت میچرخیدن و حس معذب بودن داشتی ، اینجا هم یکی هستی ولی کم پیش میاد ، حالا من اون روزی تصمیم گرفتم که از پشت کتابخونه وارد فضای سبز بشم چون اونجا هم گل و گیاه داره و حس خوب میده ، بعد داشتم میرفتم دیدم یه سگه اونجا نشسته این تا منو لقمه به دست دید هی دم تکون میداد و هی هر جا میرفتم دنبالم می اومد ، اولش بهش یه تیکه نون انداختم ، اولش تخ کرد و نخورد ولی بعد دیگه گمونم زیاد گرسنه بود و دیگه اونم خورد ، بعد اونجا پارک ماننده و بلوار داره و شاید مثلا از جلوی کتابخونه ، یعنی اون نمایی که رو به فضای سبزه تا پایین ترین قسمتش ، باز برای اینکه مطمئن باشم با گوگل ارث متر زدم ، حدود 30 متر هست ولی حالا مثلا من توی فاصله 10 متری کتابخونه بودم و دوم و اطرافم ادم بود ، ولی یه لحظه دیدم این سگه هی یه جوری دورم میچرخه و حتی دیگه دم نمیزنه که ازش ترسیدم

 

حالا اونجوری هم نبود که مثلا بگم حمله کنه ، ولی دقیقا حس این بود که میتونی فرار کنی ولی دنیا برات اونقدر تنگ شده و این فاصله کوتاه برات کیلومتری هست ، حتی من سعی میکردم که عقب عقب برم تا خودمو به اون کتابخونه نزدیک کنم ولی این ول کن نبود ، و من اون حس خوبی که مثلا غذا بدم و اونم تشکر کنه رو دیه نداشتم ، حس ترس داشتم و اصلا حس خوبی نبود. انگار که مکان برات خیلی تنگ بشه. دقیقا انگار انگار که به یه چیزی خیلی خیلی نزدیکی و حتی دست دراز کنی میتونی برش داری اما نمیتونی و به تصورت میرسه چقدر دوره ازت. همچین چیزی.

 

اولین باری بود که همچین تجربه بدی داشتم. حالا باز سگه مثلا دندون نشون میداد یا پارس میکرد تکلیف مشخص بود ، حالا من یه کاری می کردم ولی اونطوری هم نبود اخه. انگار که بخواد یه چیزی رو فقط بهت نشون بده و تو فقط حس کنی بگه ببین ، زمان و مکان برات تنگ میشه ها ، اونطوری. خدا برا کسی اینو نیاره.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

خودکشی ممنوع؟!

نمیدونم اون اهنگ " خودکشی ممنوع چاوشی " رو شنیدین یا نه ؟ ( کلیک کن )

من نسبت به محتوای این مدلی کمی حساس هستم یعنی توی نینی سایت هم همین بودم و اینکه کسی بخاطر بازدید گرفتن دروغ میگفت که میخوام فلان کنم و فرداش می اومد انگار نه انگار ، حس بدی نسب بهش داشتم. کلیپ ها مختلفی هم درباره اش ساختن.و اصلا هم یه چیز اسوونی نیست چون تماما فشارهایی که روی طرف هست ، طرف رو به این سمت سوق میده.حالا ولی میخوام یه چیز دیگه بگم و اصل صحبت من درباره اونه

 

من سریال the flash رو میدیدم که مثلا این به اینده و گذشته میرفت و یا به دنیاهای موازی ، اونجا به این نتیجه رسیدم که اینده یه چیز کاملا شکننده است ، یعنی الان من اگه به یکی یه سلام اضافه تر بکنم ممکنه اینده ام یه جاییش تغییر بکنه. اتفاقا توی برنامه زندگی پس از زندگی اقای موزون ، یکی از تجربه گرها یه حرف جالب درباره این ایده من زد ، گفتش که خودش ( انسان ) سوار بر پشت موجودی مثل مار هست که حالا این کارهایی که الان انجام میده باعث تغییر در آینده اش میشه. حالا برداشت هر کسی از این ، یه چیزه

 

امروز داشتم توی یوتیوب یه کلیپ دیدم که اسلاید هایی که نشون میداد برام جالب بود و تمام حرف هایی که درباره زندگی خوب و بد میگفت رو به وضوح داخلش اورده بود. پیشنهاد میکنم حتما اونو حتما ببینید. چون یکی برای ایشون ( یوتیوبر احسان اکسپلین ) کامنت گذاشت که من خسته شدم و از این زندگی میرم و این حرفا ، اونام برداشت یه ساعت باهاش حرف زد و بعدا یه ویدیو گذاشت راجع به زندگی و اون اسلایدها رو نشون داد.حالا من لینک یوتیوبش رو میذارم ، بعدا اگه تونستم ویدیوشو داخل نماشا هم میذارم. ( کلیک کنید )

 

لینک این ویدیو در نماشا ( کلیک ) 

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

قندیل بستم

سلام

یه مدتی بود ، 3 ماه اینطورا ، روی دستم خال قرمز در اومد ، البته بگم من از بچگی خال داشتما ولی اینطوریش رو نه ، خلاصه گفتم برم پیش دکتر پوست نشونش بدم مطمئن بشم ، منتها قبلش یه ازمایش چکاب کامل دادم و جواب اون رو بردم پیش این دکتر پوست که گفت چیزی نیستا و اینا و اکی هست خواستی برش داری بیا. ولی یه ازمایش دیگه نوشت گفت خواستی اینو هم بده.

 

ولی یک روز قبل رفتن من به تهران اینجا هوا داشت رو به گرمی میرفت یعنی یه پیراهن بس بود برای بیرون رفتن ؛ حالا من دیروز گفتم با پیراهن و هودی برم اکیه دیگه ، سرد بود ، سردا ، من برگشتنی اسنپ گرفتم و دندون هام از شدت سرما به هم میخورد ، اومدم خونه مامانم حداقل 3 تا پتو انداخت روم و من اون زیر دندون هام به هم میخورد و کلی چیز گرم خوردم و از طرفی به شوفاژ تکیه کرده بودم ، تا بعد 3 ساعت بهتر شدم. فرداییش من رفتم دکتر که یه سرمم هم اونجا زدم، الانم شکر خدا بهترم ولی خب تازه ریزش اب بینیم شروع شده!!!

 

خلاصه که مراقب خودتون باشین این ایام ، معلوم نیست زمستونه یا بهار یا تابستون یا پاییز؟! 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir ..

نینی سایت خبیث

سلام ؛

اول از همه بگم که از نینی سایت برای همیشه اومدم بیرون ، نه اینکه اکانتم رو بگن که تعلیقش کنن ، نه ، بلکه زدم تمام رمزهاشو کلا از همه ی آرشیوم پاک کردم! به همین راحتی ، حقیقتا نینی سایت یه شبکه اجتماعی خوب بود ولی نه تا زمانی که از خط قرمزهایی که من مدنظرم بود عبور نکرده بود ، بعدش که عبور کرد دیدم واقعا کاربرها ، بی تعارف ، کارگر بی جیره و مواجبی هستن که عملا بصورت رایگان فقط برای اون سایت تولید محتوا میکنن و اونا رو از کمترین حق و حقوق خودشون دارن ( و البته کردن ) محروم میکنن و زبونشون هم چندین متر درازه که همینه که هست. عین همین ماجرا رو سالها قبل توی بلاگ اسکای دیدیم ، همین الانش برین توی وبلا

 دوست ، هر صفحه از وبلاگشون رو باز میکنی یه ویدیو بدون صوت پخش مشه!!!! همینا پر پر پر رو اون سری تو جواب ایمیلم گفته بودن که نه میدونی کاربرها کدهای مخرب میزننن ، اره ارواح عمه ات! بلاگ بیان چی؟ صادقانه بگو میخوام تبلیغ بذارم ، نه ، میخوام یه تبلیغ زورکی توی پاچه همه تون بچپونم ، شماها برام پول هستین پول ، بازدید بیشتر پول بیشتر ، اره پوووووووووووووووووووووووووووووووووووول ، مونا تهرانی هم همینه ، همه جای سایت تبلیغ گذاشته و حاضر نیست هیچ تاپیکی ازش حذف بشه و دنبال پوووووووووووووووووووووووله ، یه همچین جایی ارزش موندن داره؟طرف تاپیک زده ، نزدیک 300 تا لایکش کردن که بهمون حذف تاپیک بدن ، 10 نفر گزارش زدن تاپیک تعطیل شده یعنی عملا براشون رای ادم ها هیچ ارزشی نداره و یه کاری هم کردن که خودکاربرها توی رقابت با هم افتادن تا هی یه تاپیک پر بازدید بزنن تا دیده بشن ولی در عمل برنده این تاپیک ها خود شخص خانم مونا تهرانی هست! با عرض معذرت ولی مثالش مثل اسب عصاری هست که چشمهاشو بستن و اون هی داره واسه خودش میره در حالی که نمیدونه داره دور خودش میچرخه!!! منم یه زمانی توش از 1400 بودم ولی وقتی دارن یه سری چیزها رو عوض میکنن و واقعا هم معلوم نیست چه فکری کردن دارن تغییراتو اعمال میکنن دقیقا همین طرز فکر رو میشه داشت.چرا من باید تاپیک بزنم که سودشو یکی دیگه ببره؟! اره من خودم یه زمانی تاپیک از زبان ادمین زدم و بازدید خوبی هم گرفت ولی اون زمان باز بد نبود ولی الان دقیقا یعنی ، دور از جون ، خرحمالی کنی ، پولت رو بهت ندن که هیچی ، یه 4 تا حرف هم بارت کنن. 

 

باز بعضی دوستان همچنان هستن ، امیدوارم برای اونا سایت مفید باشه ، من که حتی حاضر نیستم یه تاپیک دیگه اونجا بزنم تا سودشو خانم تهرانی ببره. کیسه کیسه اون پول ببره اونوقت ما کاربرا از ساده ترین حقوق خودمون منع بشیم. اصن بهش فکر میکنم یه جوری میشم. شایدم دارم تند میرم بخاطر عصبانیت از سیاست های خصمانه اونها. صاحاب نداره اونجا که ، مخصوصا صبح ها ، شاید در حد اینکه یه تجربه یا مشاوره بگیری همین و گرنه به شدت محیط اعتیاد آوری داره ، اولش شاید تفننی باشه ، ولی خدا نکنه ادم معتاد لایک و نوتیفش بشه. خونه خراب کنی هست اصلا.

 

ولی با تمام اینها سیاست خوبی داره که تونسته این کارها رو بکنه تا کاربرهاش براشون بی مزد و منت کار انجام بدن . این حرکتش عالیه و اصللا میشه همین تکنیک رو جاهای دیگه هم استفاده کرد. 2 سر سوده اصلا ، کاربرها تاپیک هاشون لایک میخوره و تند تند نوتیف میگیرن ، مدیریت هم لابد میگه وای چه خوب امروز هم بازدید سایت عالی بود ، خب تبلیغات بگیرین ، بیشتر همه جا تبلیغ بذارین. همه جا همه جا .... حتی اصلا در شانش شاید نباشه بیاد با من کاربر حرف بزنه ، نینی یار مگه اونجا نیست ؟ همینه که هست ، شکایت ها رو اونجا بهش بکنید. پول اونم من میدم ، نخواست بمونه ، یه اگهی استخدام دیگه توی روزنامه ایران میزنم! اینقدر ادم هستن با حقوق کمتر بیان! 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir ..

کاریکاتورها و توئیت ها!

1.کاریکاتور _ ایران در شهریور 1320


 

ایران یه زمانی ضعیف بود ، قدرت بازدارنده نداشت ، نه اینکه نخواد ، واقعا حکومت وقت قدرتشو نداشت ، شاه وقت دقیقا همینو گفت ( کلیک کن )

اما الان دیگه اون زمان نیست ، اون گربه بزرگ شده و الان قدرت بازدارندگی داره. میتونی بزن ببین چجوری پاره ات میکنه .

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir ..

مانور عجیب موشک ایرانی

از بین ویدیوهای مختلفی که از اینور و اونور دیدم ، این برام خیلی جالب بود ، 3 مرحله ای هست و ادم بار اول که کلیپ رو میبینه خیلی متوجه نمیشه چون خیلی سریعه  ، اینطوری هست که : ( کلیک )

 

1.اول با زاویه 30 درجه میاد و حرکت میکنه

2.یهو جا خالی میده و مستقیم حرکت میکنه

3.یهو بازم از مستقیم به 30 درجه تغییر مسیر میده و میاد پایین!

 

و کل این ماجرا توی 3 ثانیه است ، دیدین یه مگس یه جا نشسته دستتون رو ببرین جای خالی میده یا یه سری مگس ها همینطوری هست پروازشون در کسری از ثانیه یهو جابجا میشه ، واقعا پرتابه عجیبی هست و ادم کیف میکنه.


توی یادداشت پایین گفتم که اگه ایران قدرت نظامی داشت ، جنگ با عراق اتفاق نمی افتاد یا اصلا همون بی طرفی ایران در جنگ جهانی دوم ، این کلیپ رو ببینید ، خود محمد رضا شاه درباره عاقبت بی طرفی ایران توی جنگ چی میگه ( کلیک )

 

هر زمان حکومت مرکزی ایران ضعیف شد ، اصلا کاری به دین و مذهب حکومت کار ندارم ، میگم جلوتر ، هر زمان که ضعیف شد ، بهش تجاوز کردن و تحت اشغال در اومد ، هر زمان هم که قوی شد ، هم از خودش دفاع کرد و هم سرزمین های دیگه رو جزو خاک خودش کرد. مثلا یه زمانی این مملکت تحت تسلط اعراب بود ، مغول ها اومدن هم حکومت اعراب رو خاتمه دادن و هم ایران رو بردن زیر سلطه خودشون ، از اونور ایران در بازه هایی که قدرت داشت ، مثل زمان هخامنشی یا شاه عباس ، دشمن های خارجیش رو شکست داد و اقتدار داشت. 

 


 

پ.ن : تحلیل جواب حمله ایران به اسرائیل از زبان سرهنگ فرشاد فروزش ( کلیک )

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir ..

قدرت موشکی ، قدرت بازدارندگی ایران

سلام ، خدارو شکر ": )

به قدرت نظامی کشورم خیلی خیلی خیلی افتخار میکنم اما به اقتصادیش که نه ، انشالله که اونم درست میشه ولی به قدرت نظامیش خیلی خیلی ، کجان اونا که اونموقع که ایران عین الاسد رو زد ، هیچی نبود فقط 4 تا موش و سوسک مردن و یا اینکه گفته بودن از قبل میدونستن و بهشون رسونده بودن ولی همون زمان من توی توئیتر بودم و توییت های مسئولای امریکایی رو می دیدم و ناخواسته اعتراف میکردن و بعدم به مرور ترامپ میگفت چیزی نشد ، سردرد اروم گرفتن! اون زمان شات نگرفتم تا در تاریخ ثبت کنم.

 

ولی سر اغتشاشات و تظاهرات برلین و اینا همه رو گذاشتم ، این یکی دو روزه ، هم رسانه ها رو نگاه میکردم هم تلگرام اسراییل به فارسی و اینترنشال ولی جالبته خودشون ناخواسته اعتراف میکنن ، اسراییله میگه وای همه چی خوبه  من چقدر خوشحالم ، بعد اینترنشاله میگه مردم اسراییل توی ترس و لرز بودن ، یا اینترنشنال و اون اسراییله میگه ما 99 درصد پرتابه ها رو زدیم ، بعد توی بی بی سی انگلیسی سرهنگ نظامیشون میگه 7 تا موشک هایپرسونیک ، خورد و هیچکدومشو هم نزدیم و جالبیش اینه که حتی دوربین لایو گذاشتن از اسراییل هم الان. جمع کنید دروغ هاتون رو ، قدرت نظامی ایران داره برمیگرده به جایگاه خودش. اسراییل کم چیزی نیستا ، این دفاع از کشورش یه موضوع فوق العاده حیثیتی هست ، همه چیز رو برای بقای خودشون میکنن. حتی من فکر میکنم که اونا امشب بعد از اینکه از جلسه شورای امنیت جواب نگرفتن ولی بیکار نمیشینن ، دفاع از موجودیتشون براشون خیلی مهمه ، اگه نزنن نه اینکه نخوان ، نه اینکه نمی تونن ، اتفاقا میخوان ولی نمی تونن چون باید قدرت موشکی قدرتمند ایران رو قبول کنن ، باید قبول کنن این قدرت رو ، باور نمیکنن ، پایگاه نواتیم رو نگاه کنن. و شایدم یه عکس ازش بذارن جلوی چشمشون که یادشون نره.

 

خداییش من این سقوط ازاد موشک های هایپرسونیک رو روی پایگاه هاشون رو سقوط میکنه رو میبینم واقعا واقعا لذت میبرم. دمتون گرم. کشور که قدرت نظامی نداشته باشه ، میخورنش . حذفش میکنن. کی گفته بود دنیای امروز دنیای موشک ها نیست دنیای گفتمانه؟! برو باو ، ایران دور تا دورش اشوبه و جنگه ، بعد سلاحش رو بذاره زمین؟ نه اتفاقا قویترش میکنن. اگه ایران این قدرت موشکی رو سال 59 داشت جنگ میشد؟ اگه ایران قدرت داشت سر جنگ جهانی که اعلام بیطرفی کرد ، اشغالش میکردن؟ کشور باید قدرت نظامی و اقتصادی رو با هم توام داشته باشه ولی خداروصد هزار مرتبه شکر که نظامی قوی شده که بهش چپ نگاه نکنه ، هم اون و هم اینکه محموله های سوختش رو با ناو جنگی اسکورت میکنه ، امریکایی ها فقط دارن نگاش میکنن. من خیلی خیلی لذت بردم. اونا نه اینکه نخوان ، نمیتونن.

 

ناوجه ایرانی میره جلو ناو ایرانی و براش کری میخونه ، اینا یعنی چی؟ من خیلی لذت بردم ، خیلی غرورم یه جوری شد ، چشام اشکی شد. ایران باید یه جور قدرت نظامی داشته باشه که ایران بقیه رو تحریم کنه ، یه زمانی ناو هواپیمابر امریکایی ( منظورم نیروی دریایی امریکا ) هست علیه یه کشور راه میفتاد ، حکومت اونجا عوض میشد ولی الان یه جوری شده ناوها انگلیسی و فرانسه دانمارکی ، یمن رو ول میکنن میرن سمت دریای سرخ میگن که ما اماده تنش در این سطح نیستیم. بعد چند ماه قبل اصلا خبر اومد که یمن موشک هایپرسونیک داره!!! اینو هر کشوری نداره. دم قدرت نظامی ایران گرم. بازم دارم میگم بقای اسرائیل یه موضوع فوق العاده حیثیتی هست . فوق العاده فوق العاده براشون مهمه. من گمون نمیکنم بزنن ولی هیچی از اونا بعید نیست. اما واقعا با اتفاقی که افتاد یه فصل جدید شروع شد.

 

به امید ایران اباد با اقتصادی قوی و پویا و کشوری بدوم تحریم


 

بعدا" نوشت : این رو باید اضافه کنم ، الان این یادداشت من به اون معنی نباید باشه که بگین من جنگ طلب هستم ، نه ، یادمون نباید بره که اسراییل در سالهای اخیر چیکار کرد ، چقدر ترور کردن؟ از شهدای هسته ای و اخیرا هم حمله به کنسولگری ایران در دمشق ، ایران هی هیچی نگفت هیچی نگفت هی ایران میگفت صبر استراتژیک و چه و لابد اونا فکر میکردن که لابد ایران نمیخواد چیزی بگه یا میترسه یا چی ، باید ایران جلوی این پر رو بازی ها سگ هار منطقه ، اسراییل رو میگرفت ، دیگه ببین اسرایل چقدر وقیح بوده که سران نظامی گفته من بعد هر اتفاقی علیه شخص و منافع بیفته ما از داخل خاک ایران میزنیمش.باید با این سگ هار همینطوری رفتار کرد. یه ویدیو هست از سرهنگ فرشاد فروش راجع به سیاست خارجی اسرائیل ، اگه گذاشتم حتما اونو ببیند. اینجور که ایشون میگن بقای اسرائیل برای خودشون خیلی مهمه و میگه من پای بقای کشورم هستم حتی اگه خودم ( خود اسرائیل ) از خودمم تلفات بدم.

 

این کلیپ رو حتما ببینید

 

منش سیاسی اسرائیل در روابط بین الملل ( کلیک )

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir ..

شروع مجدد ": )

سلام

اول از همه سال جدید رو تبریک میگم

انشالله که سال خوبی داشته باشین

الان دارم یه دستی تایپ میکنم چقدری سخته

حسش نیست با اون یکی اخه

 

ولی خلاصه بخوام بگم اینطوری شده که دیگه از یه سری چیزا فرار نمیکنم و نمیتونم هم فرار کنم و خواسته یا ناخواسته باید باهاشون روبرو بشم

اما توی این مرحله از زندگی میدونستم به نقطه ای میرسم که باید برم سراغ حافظه و راهکارهاش . یه زمانی با دوستانم زبان نصرت رو تمرین میکردیم. متد جالبی بود که کمک میکرد به یادگیری و حالا از اون متد جای دیگه برای حافظه میخوام استفاده کنم. فعلا همین تا ببینم این روش جواب کار منو میده یا نه

 

این مدت اخیر هم تو نینی سایت بودم و الانم اینجام تا وقت بذارم روی چیزی که منتظرش بودم

چندین کلیپ و کتاب صوتی درباره حافظه ؛ حالا گفتم تست میکنم اکی بودن که میذارم و البته به شرط نتیجه گرفتن خودمه

 

همین دیگه 

------------------------------

پ.ن 1= اولا خیلی خوشحال شدم دیدم دوست قدیمیم گلابتون بانو برگشته!

پ.ن 2= گوشیم اذیت میکرد زدم فکتوری ریستش کردم دیگه پاک پاکه :دی

 

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..