چند تا چیز جالب من توی وبلاگ دیدم که بعضی هاش برام جالب بود که اینا بود که پایین میگم

1. دو تا خواهر وبلاگ نویس بودن به اسم توت و البالو که البته وبلاگ هاشون فرق میکرد و دوستی ما از زمان وبلاگ مجرد نامه بهار شروع  شد. گمونم توت این یادداشت رو زد ، اون موقع این بلاگر ها  و اینستا خیلی مد نشده بود ، یه بار یه یادداشت میزنه که توی متروی تهران صادقیه اینا پیاده میشن میرن یه ساندویچی و گمونم خیلی تعریف و تعریف ، گفتم اکی منم مسیرم اونوری خورد ، حتما برم.

 

یه بار رفته بودم کرج و برگشتنی با مترو تا شرق تهران باید می اومدم ، منتها توی مترو صادقیه پیاده شدم رفتم اون ساندویچیه که ببینم چی بود که این همه تعریفش رو میکردن ، جای دوستان سبز ، منم رفتم و ساندویچ گرفتم و دیدم نه بد نبود و بعدا به خودشون هم گفتم و خاطره ای شد برای خودش

 

 

2.یه وبلاگ نویسی بود که دانشجو بود و وبلاگش هم خاطرات دانشجوییش و دانشگاهش بود و حالا درسش تموم شده بود ، این چیزی که میگم رو یادداشت کرد و میگفت شاید دیگه وبلاگ نیاد ، میگفت من باید وسایلم رو جمع کنم و برم راه اهن و از اونجا برگردم شهرمون ، باید وسایلم رو جمع کنم و من مثل بدرقه کننده ای بودم که خودم رو توی ایستگاه مترو بودم و اون توی واگن بود ، قطار سوت کشید و من نگاهش میکردم. هیچوقت این یادداشتش یادم نرفته.

 

2 تای دیگه هم بود

 

3.وبلاگی بود به کاچی ، به ادرس نینی بنی ، هعی ، چه وبلاگ خوبی بود ، نویسنده هم بود و یکی از یادداشت هاشو داده بود به رادیو وبلاگ ، ی افکت جالب هم داده بودن بهش که اخرش اینطوری تموم میشد که اخرش هم چادرش را باد برد . هیچوقت فراموشش نمیکنم. چه مسابقاتی که توی وبلاگش در جریان بود و چه شور و شوقی توی اون وبلاگ و وبلاگ مجرد نامه بهار بود. گودر مرحوم ، چه امکاناتی داشتیم اون موقع ها . وبلاگ الهام ، روزی که عکس خودشو تو جشن خیریه گذاشت و روزی که با نامزدش رفته بودن بیرون و نفری یه مرغ خوردن و پسره یادش رفته بود کبریت برداره و از دشت برگشت به روستا تا یه کبریت بخره و بیاره و دختره هم توی اون دشت منتظرش بود.

 

 

خیلی ها دیگه نیستن ، با اینکه همین الان ، ادرس وبلاگشون رو بیارم بالا یا حتی ارشیوش رو زنده کنم و باز بخونمشون ، دیگه خودشون نیستن . مثل قندک بانویی که یه زمانی ، شاید قبل از اینکه وبلاگش اون همه خواننده پیدا کنه سلام رو علیک میگفت و بعدش که خواننده هاش زیاد شدن دیگه کم کم یه سری چیزا عوض شد یا وقتی که سالها بود منتظرش بودم که برگرده به وبلاگش ، اومد ولی تا خودمو معرفی کردم که من فلانیم سریع ادرس وبلاگش رو عوض کرد. سالها چشم انتظاریم چی بود . نمی دونم. من مجازی رو زیاد جدی گرفتم نمی دونم

 

اخرش تلخ شد ، بیخیال 

": )