اولا که به امید روزهای خوب

 

بعد اینو یادم رفت ، یه پسره  بود که نمیدونم کارمند کجا بود با رفیقش میره خارج و اونجا خونه میگیرن ، کشورهای عرب زبان همسایه یادمه که نبود ، انگلیسی حرف میزدن . کجا و کدوم کشور رو یادم نیست . این رفیقش دسته گل های جالبی اونجا به اب میده . نمیدونم چطور میشه که اون رفیقش با همسایه اینا دعواشون میشه. اینقدر دوست داشتم الان بدونم که چی شدن.

 

": )

 

زندگی توی خارج و غربت هم چالش های خودشو داره .