هیچوقت اینقد از دیدن افتاب خوشحال نشده بودم

این چند وقت ، خداروشکر ، خداروشکر ، اینقدر برف اومد که خیلی دلم برای افتاب تنگ شده بود ، امروز که گرمای افتاب رو دیدم و حس کردم ، اگه بدونید چقدر خوشحال شدم.!!!

۰۱/۱۰/۲۶

Amir ..

نظرات (۴)

۰۵ بهمن ۰۱ ، ۱۴:۲۹

🦋

سلام اره دیگه کلی منظورمه نهایت گرمای بیش از حدش زمینو نابود میکنه حتی ب انفجارم نمیرسه

منم قبلنا که حال و حوصله ام سرجاش بود کلی پیج راجب فضا و نجوم فالو کرده بودم و با علاقه مطالبشونو دنبال میکردم

نه راستش ندیدم قضیه اش چیه؟

۵ بهمن ۰۱، ۲۰:۲۶

پاسخ:

سلام

اما همونطور که گفتین ، در نهایت این فاق میفته و به عمر ماها شاید نرسه ": )

------------

3 تا فیلم هست ، اینا به نظرم یه جوری با هم در ارتباط هستن ، در ظاهر به هم ربطی ندارن ولی در باطن چرا ، اول بذار از تلقین ( inception ) شروع کنم که فیلم خیلی خاص و فوق العاده ای تو سبک خودش که درباره لایه های خواب هست و تا چند لایه توی خواب میرن پایین تا به عمیق ترین لایه . برای بیهوشی و به خواب رفتن از یه دارو استفاده میکنن و تو یه سکانسی که دی کاپریو با دکتر داروساز صحبت میکنه ، یه سری ادم نشون میدن که روی تخت خوابیدن و یکی از اونا میگه اونا که خوابن ، توی خواب زندگی میکنن . یعنی هر ارزویی چیزی دارن توی خواب اونو دارن و توی تلقین ، اینا با هم که به خواب میرن ، با هم توی یک خواب مشترک هستن ، این خیلی مهمه و هر کسی برای خودش یه خواب نمی بینه .

توی این فیلم

اول اینو از تو ویکی پدیا ببین ( کلیک )

اینجا ، من حس میکنم ، یه بخشی از یا یه قسمتی از فیلم پرومتیوس هست ( کلیک کن ) که البته این فیلم دو قسمته ،

-------------

توی این فیلم 1899 ، در واقع ، ممکنه فیلم اسپویل بشه ولی بصورت کلی اینه ، ظاهر ماجرا پیدا کردن کشتی گمشده است ولی در باطن اینطور نیست ، در سالی در اینده ، ادم های سفینه به خواب مصنوعی رفتن ، ( از خود پرومتیوس دارم میگم ) بعد چون سفر بین 2 نقطه سالهای نوری زیاد میکشه و عمر ادم هم کوتاهه ، اونا رو به خواب میفرستن و چی میشه که اگه خواب همه اینها به هم شبکه بشه یا یه جوری ارتباط داشته باشه ؟؟؟

به خود فیلم برمیگردم ، اینا سوار یه سفینه فضایی توی فضا هستن و همه شون در خواب مصنوعی و ظاهرا همونطور که در بالا گفتم ، یه خواب مشترک رو می بینن که این خواب مشترک ، یه جور شبیه سازی هست که بارها و بارها تکرار میشه تا چیزی به عنوان کلید پیدا بشه و ماجرا ابعاد دیگه ای هم داره و ادم های اونجا ، نمادی از جامعه هستن .

اگه ماتریکس ، حتی همون قسمت اول رو دیده باشی ، اشاره میکنه که انسان باید بیدار بشه و از این حرف ها ، حتی توی انیمیشن روح ( soul ) هم به این ماجرا اشاره میکنه که غرق کار نشید ، بیدار شین ، یه چیز مهم رو دارین از دست میدین . اول فیلم اینا یه رویا میشن و با صدایی شبیه wake up که یعنی بیدار شو ، از خواب شون میپرن و توی کشتی چشم باز میکنن . و ادم های اونجا نماد جامعه هستن ولی بصورت کلی ، 3 دسته هستن ،

1.جامعه ای که دنبال کار خودشونن و براساس شغل یا سمت خودشون کارشون رو انجام میدن.

2.جامعه ای که فقط دعا میکنه و میگه هر چی شد که کارخداست و ما تلاش نکنیم

3.افرادی که دنبال حقیقت هستن و از ماتریکس خارج میشن و با یه سری نشونه ها متوجه میشن که این چیزی که میبنن ، در واقع واقعیت نیست و واقعیت چیز دیگست.

------------------

توی فیلم ، نباید دنبال این بود که خب حالا تهش چی میشه ؟ ایا اونا می میرن؟ ایا به امریکا میرسن؟ نه . در اصل ، نجات اونها نیست ، ماجرا بیرون اومدن از ماتریکسی هست که ساخته شده .

بذار بیشتر توضیح بدم ، فک کن داری یه بازی کامپیوتری میکنه که بازیش محیط بازی داره و هر جاری دوست داری میتونی بری ، حالا یهو یه مرحلع هست که جلوت یه روستا هست و دور تا دورت پر از کوه و برف و مسیر جوری طراحی شده که به سمت اون روستا بری ، چیکار میکنی؟ به سمت روستا میری یا میری سر کوه های اطراف یه چرخی بزنی؟؟؟

من توی بازی های این مدلی ، اکثرا و اون اوایل به سمت اون نقطه مقصد می رفتم ولی از یه جایی به بعد گفتم بذار حالا یه جور دیگه برم ولی با اینکه فضای جلوم باز بود ، نمی تونستم برم ، فک کن مسیر کوه جوری نیست که نتونی بالا نری و جاده صافه ولی نتونی بری . اینجا هم همینه. فضای روستای اونجا و محیطش ، جوری که کنجکاو میشی به سمت یه ابادی بری و دور تا دورت با اینکه به ظاهر بازه و دشته ولی ظاهر ماجرا اینه و وقتی به سمتش بری ، انگار جلوی اینه ای هستی که جلوت رو میگیره. میتونی بشکنیش . اما پشتش چیه؟ اون سمتش چیه؟؟

حرف فیلم به نظرم اینه که باید این ماتریکس رو شکوند و ازش بیرون اومد .

بذار بیشتر توضیح بدم ، فرض کن داری بازی میکنی و کنترل یه کاراکتر دست خودته ، همه نیازهاش رو تو براورده میکنی ، مثل سیمز یا هر بازی دیگه ، جی تی ای ، حالا فک کن اون کاراکتر تصور کنه که یه موجود واقعیه و نمی دونه یکی دیگه داره کنترلش میکنه . اما شما میدونی که داری کنترلش میکنی. حالا یه سوال ، شاید یکی داره ما رو کنترل میکنه و ما تصور میکنیم ما موجودی هوشمندی هستیم .

تا کجا باید از این ماتریکس بیرون اومد؟ تا چند لایه ؟ واقعیت چیه ؟ کنترلر کیه ؟ متوجه منظورم شدین؟

----------

توی فیلم ، دختره از شبیه ساز و محیطش بیرون میاد و خودشو داخل سفینه می بینه ، اما شایدم اونم یه مدل شبیه سازی باشه و باید از اون هم بیدار بشه و محیط عوض بشه .

----------

این جمله رو یادم رفت بگم ، توی فیلم تلقین ، دی کاپریو از خانمه وقتی که توی خواب مشترک هستن ، می پرسه که یادته چطوری به این مکان اومدی؟ خانمه میگه نه . یادم نیست ، دی کاپریو میگه نقطه شروع هیچوقت مشخص نیست و الان که دارم فکر میکنم خود منم توی خواب یهو وسط ماجرا میرم و نه از اولش

توی کشتی هم اون کاراکتر خانم ازبقیه که بهش شک داشتن میپرسه ، شما ها یادتونه چطور وارد کشتی شدین و سوارش شدین؟ هیچکی یادش نبود و این براشون عجیب بود.

۰۳ بهمن ۰۱ ، ۲۳:۲۶

🦋

خوشحالم که خوشحلالید ولی در نهایت گرمای همین خورشید کلک همه مونو میکنه

۵ بهمن ۰۱، ۱۳:۵۷

پاسخ:

سلام

تابستون منظورتونه ؟ یا کلی ؟ خب اگه کلی منظورتونه که خورشید هم جریان زندگی خودشو داره و وقتی که کوتوله سرخ شد می ترکه و بمب ...

اون بازی ای هست که باهاش زمین رو میترکونی؟ اسمش الان یادم نیست ، یه قسمتی هم توی بازیش هست که سیاره ها رو کنار هم گذاشته ، بغل خورشید یه سیاه چاله بذار و حواست باشه که وقتی سیاه چاله داره انرژی خورشید رو جذب میکنه ، قبل اینکه کارشو تموم کنه ، سیاه چاله رو از بغل خورشید بر دار ، خیلی باحاله و چند باری این کارو کردم.

خب میدونی ، من به نجوم علاقه مندم و قبلا خیلی درباره اینا کتاب میخوندم . چیزی که گفتی درسته ولی به عمر ما گمون نکنم قد بده ، مگه اینکه یه داستان دیگه برامون بچینه که اون ماجراش فرق میکنه.

-------------------------------------------------------------------

راستی اهل فیلم و این چیزا هستی؟ دیروزی یه فیلم دیدم به اسم 1899 ، شبیه تلقین بود ولی کمی متفاوت .

": )

خواستی ، بگو برات تعریفش کنم .

۲۹ دی ۰۱ ، ۱۴:۴۳

من هیچ وقت دلم برا افتاب تنگ نمیشه:/:/:/

۲ بهمن ۰۱، ۰۷:۰۱

پاسخ:

سلام ": )

ولی من دلم برلی گرماش تنگ میشه

+این فیلم هایی بود که مثلا یخبندان و سرمای خفن می اومد بعد مردم یا نجات یافته ها میرفتن داخل پناه گاه های زیر زمینی ، بعد که بعد چندین سال همه چیز رو به راه میشد برمیشگتن روی سطح زمین؟ اون زمانی که برف میزد ، و من افتاب رو نمی دیدم ، دقیقا یاد اونا میفتادم میفگتم وای ، باورم نمیشه که حسرت گرمای خورشید به دلم مونده و افتاده.

۲۷ دی ۰۱ ، ۱۰:۲۹

Sabireh

خدا رو شکر

۲۷ دی ۰۱، ۱۸:۴۱

پاسخ:

اره واقعا

خداروشکر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.

نام *

پست الکترونيک

سایت یا وبلاگ

پیام *

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

یا ، یا ، ، <strike> یا <s>، ، ، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، ، ، <a href="" title="">، ، <div align="">

نظر بصورت خصوصی ارسال شود

پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد

یادداشت های من

هیچوقت اینقد از دیدن افتاب خوشحال نشده بودم

نظرات (۴)

🎏کانال نماشای من

📌.آداب و رسوم اقوام ایرانی

📌کمالگرایی و درمان

📌 گفتینو

📌.study with me

اجتماعی

اعتراضات و اغتشاشات 1401

🎥فیلم ، انیمیشن ، سریال ، انیمه

کلیپ فان

سیاسی

🎭🎞موزیک ویدیو

روزانه هام

📌هنر فریب ذهن

👣ورزش و پیاده روی

🤖ChatGPT

😰گذر از ترس ها

آموزش داشتن اینترنت آزاد

💻📴🖍📋 BR

سلامتی و بیماری

پایتون

معرفی کتاب

موزیک متن

شهید حاج یونس زنگی ابادی

ماتریکس

افکار آشفته ذهنی

کتاب صوتی

تلگرام