-دیشب رفته بودم جایی
بعد موقع پذیرایی ، هم یه سینی خرما و هم یه جعبه شیرینی اوردن جلوم تا یه کدومشون رو بردارم
خیلی خیلی دوست داشتم از هر جفتش یکی رو بردارم با چایی بخورما
یعنی اینقدر دلم میخواست
ولی متاسفانه باید پا روی دلم میگذاشتم و میگفتم نه ، نمی خورم با اینکه چقدر دلم میخواست
اصن بهش فک میکنم یه جوری میشم
گاهی اینجوری هاست دیگه ،
ادم نباید یه چیزهایی رو بخوره با اینکه خیلی خیلی عمیقا دلش میخواد
گاهی مثلا در یخچال رو باز میکنم میبینم وای چه خوراکی های خوشمره ای داخلشه
شربت و هندونه و طالبی و ... نگم براتون
ولی من نباید بخورم
حتی اون میوه هم خیلی خیلی کم
ترجیحم اینه که اونا زیاد جلوی چشمم نباشن و ازشون دور باشم تا کمتر ببینمشون
": )))