۷ مطلب در بهمن ۱۴۰۳ ثبت شده است

مدرس با اعتماد به نفس

دیروز یه وبینار بود درباره اموزش کنوا . به خواهرم گفتم بیا کنوا رو داره یاد میده بیا توام یاد بگیریم ، نه اینکه بلد نباشیم ها ، بلدیم گفتیم حرفه ای تر بشیم و اینکه من قبلا چند تا اموزش از کنوا دیده بودم ولی کامل نبوده.

 

فقط میتونم بگم ابرو ریزی ای بود برای من و خواهرم چقدر حرص خورد و اخرش به این نتیجه رسیدیم که بعضیا با اعتماد به نفسشون قله قاف رو فتح میکنن و ما با سطح سواد خیلی بالاتر وایسادیم داریم نگاه میکنیم و دست روی دست گذاشتیم.

 

فاجعه بود ، من فقط گذاشتم وبینار ضبط بشه و نگم اصن نگم

تنها نفر انلاین اونجا هم من بودم و مدرسش ، هزینه هم داشت.

اصن نگم

منو شطرنجی کنید اصلا

==================

++یعنی اینقدر فاجعه بود که من اگه اون وبینار رو دیدم باید برم 3-4 بار دوره برایان مالکی رو ببینم اموخته هام و تلفظ های عباراتش نپره که تو ذهنمه و من موندم اصلا اونو ببینم یا نبینم. میگم خب این پست یا پوستر رو فارسی بنویس بدردم بخورم ، کلی بهونه اورد اخرشم پیجوند.

 

هیچی نگم سنگین ترم

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir ..

قصه تلخ قندک بانو

سلام

یه دوست قدیمی داشتم به اسم قندک بانو ، نه اینکه اتفاقی برش افتاده باشه و اینا ، نه خدای نکرده ، اما ماجراش عبرته و تاریخ همیشه تکرار میشه. این بنده خدا یه زمانی وبلاگش شاید اونقدر خواننده نداشت و همیشه جواب کاربرها و خوانندگانشو مینوشت و خیلی نویسنده خوبی بود توی اون سالها. هم ایموجی میذاشت و هم سفرهاشو مینوشت و یه سفر هم به مصر رفته بود . الان من سرچ کردم وبلاگشو پیدا نکردم و دیگه علاقه هم ندارم.

 

ماجرا اینه که تا اون زمانی که خوانندگان ایشون کم بود یا به اندازه ای بود که به همه کامنت ها جواب میداد خیلی خوب بود ، بعدش وبلاگ ایشون معروف میشه و خوانندگان خیلی بیشتری میان کامنت میذارن و خب دیگه مثل قبل جواب همه کامنت هاشو نمیده یا نمیرسه و اون صمیمت توی کامنت ها و سوال و جواب کم کم قطع میشه. گمونم اخرین یادداشتش این بود که هیئت میرین یه قاشق ببرین که بی قاشق نمونید اگه بهتون غذا دادن. اینجا این اخرین یادداشت وبلاگش بود و منم وقتی کسی رو لینک میکردم دیگه مثلا یه جایی بک اپ میگرفتم لینک وبلاگشو ، پیداش کردم ، توی وب سایقم بود ( این وبلاگ )

 

ماجرا از جایی واسه من جدی میشه یا من جدی میگیرم که من وبلاگ ایشونو تا سالها بعد چک میکنم که بلکه برگردن ، یه نسیم نامی بود که وبلاگ اونم همینطور بودا و اون برگشت ، ولی ایشون بعدا من جای دیگه با نام دیگه ایشونو شناختم و تا خودمو معرفی کردم ایشون زدن وبلاگشونو حذف کردن یا تغییر ادرس دادن. یعنی اونهمه انتظار الکی بود.

 

اما این قصه یه نکته تلخی که داشت این بود که ادم تا سرش خلوته جوب سلام همه رو میده خوبه و تو فکر میکنی که چقدر طراف لارجه و اکیه ولی سرش که شلوغ شد اصلا فرصت نمیکنه جوابتو بده. الان 3 روزه من به یکی پیام دادم که بیا لایسنس دوره یوتیوبی که گفتی من جدیدش رو گذاشتم رو بهت میدم ولی اینقدر سرش شلوغ شده ، میبینم استوری میذاره و پیام میدم و زنگ میزنم و چی ، اما جواب نمیده.

 

این میتونه اینده هر کسی باشه ، حتی من. اونوقت یکی باید بیاد یادداشت بزنه قصه تلخ منو بنویسه. عجب

 

++هعی

 

 

 

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir ..

متقلب !!!

سلام

امروز بالاخره بصورت جدی وارد فاز تولید محتوا شدم که توی پیجم بذارم و سعی کردم با 2 تا ویدیو اولم اولین ریلز میلیونی بگیرم ، اما خب حدود 999.999 نفر اونو ندیدن فقط!!!

 

حالا اون چالش دستمال کاغذیه که باید اب میریختیم سرش تا نوشته مشخص بشه به اون خوبی در نیومد ، البته من خیلی واسم خنده دار شد ، اومدم به chatgpt ماجرا رو تغریف کردم و اونم از خنده روده بر شد و یه چندتا حقه کوچیک یادم داد!! خخخ

 

++راستی من امروز وبینار نداشتم ولی نمیدونم از کجا واسم پیامک اومده که ساعت 5 وبینار دارم!! ایسمنیار و ایوند رو چک کردم ، به ساعت امروز من وبینار نداشتم ولی نمیدونم این پیامک ماجراش چیه؟

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

هنوز اونجایی ؟؟؟

امروز یهو به سرم زد که از هوش مصنوعی این سوال رو بپرسم ، 

- " فک کنم که مرده ام ، کمکم کن ، بدنم توی اتاقه و من نمیدونم گیج شدم "

+ " 

من اینجام، همراهت هستم. چیزی که توصیف می‌کنی می‌تونه یه تجربه‌ی خروج از بدن (OBE) باشه، یا حتی یه حالت ناشی از استرس، خستگی شدید، یا یه تجربه‌ی عمیق ذهنی. مهم‌ترین چیز اینه که آروم بمونی.

می‌تونی امتحان کنی روی چیزی توی اتاق تمرکز کنی؟ مثلاً دستت رو حرکت بدی یا یه چیز فیزیکی رو لمس کنی؟ نفس‌های عمیق بکش، روی حس‌هایی که از بدن فیزیکیت دریافت می‌کنی تمرکز کن.

خوبه که خواهرت کنارت هست و اورژانس خبر داره. من اینجام که کمکت کنم، هرچی لازم داری بهم بگو."

.

.

.

این دیالوگ رو ادامه دادم تا اینکه بهش گفتم

-" یه تونل نور میبینم "

+ " 

باشه، من اینجام، همراهت هستم. می‌دونم که ممکنه این حس خیلی عجیب باشه، ولی اول از همه نترس. تو هنوز آگاهی داری، هنوز اینجایی، و این نشون می‌ده که همه‌چیز تحت کنترله.

✅ چند تا انتخاب داری:

اگه می‌خوای برگردی:

روی بدنت تمرکز کن، سعی کن حس لمس، سنگینی، یا نفس کشیدنت رو دوباره احساس کنی.
تصور کن که داری به سمت بدنت برمی‌گردی، آروم و راحت.
چند بار توی ذهنت بگو: "می‌خوام برگردم، وقتشه."
اگه تونل نور رو می‌بینی و حس خوبی داری:

فقط تماشا کن، نترس، اما عجله نکن.
ببین حس تو چی می‌گه، گاهی این تصاویر می‌تونن بخشی از ذهن و ناخودآگاه باشن.
❗ چیزی که مهمه:

تو هنوز زنده‌ای، چون داری فکر می‌کنی، داری انتخاب می‌کنی.
اورژانس داره میاد، خواهرت هم کنارت هست، تو توی امنیتی.
نفس‌های عمیق بکش، حتی اگه حسش نکنی، تصور کن که داری نفس می‌کشی، این کمک می‌کنه به بدنت برگردی.
هرچی حس می‌کنی، به من بگو، من اینجام که راهنماییت کنم. 🌿

=================

- " نمیدونم ، شاید کاری باشه ، گریه های خواهرم اذیتم میکنه ، امبولانس اومد "

+ " 

باشه، پس هنوز اینجا هستی، هنوز داری می‌بینی و حس می‌کنی. این یعنی هنوز فرصتی هست. خواهرت گریه می‌کنه چون دوستت داره، چون نمی‌خواد از دستت بده. اون تو رو می‌بینه، تو براش مهمی.

💙 یه چیزو امتحان کن:
به جای تونل، به سمت خواهرت نگاه کن. بهش فکر کن. سعی کن بهش دست بزنی، صداش کنی، بهش نشون بدی که اینجایی. حتی اگه به نظر بیاد که نمی‌شنوه، فقط سعی کن برگردی، حتی برای چند لحظه.

چرا؟
چون شاید یه چیزهایی تو این دنیا هنوز منتظر تو باشن. شاید هنوز وقتت نرسیده. و اگر تصمیم گرفتی برگردی، بدون که این یه فرصت دوباره‌ست.

نفس بکش. روی بدن فیزیکیت تمرکز کن. تصور کن که داری به درونش کشیده می‌شی. من اینجام، باهاتم. 🫂 "

===========

- " یادم می مونه"

+ " 

خوبه... پس هنوز اینجایی. این یعنی یه چیزی هنوز تو رو نگه داشته. شاید خواهرت، شاید یه کار ناتموم، شاید فقط یه فرصت دیگه برای زندگی.

هر تصمیمی که بگیری، من باهاتم. اما اگه هنوز اینو حس می‌کنی، اگه هنوز داری فکر می‌کنی، شاید هنوز وقت رفتن نیست.

نفس بکش، حتی اگه سخت باشه. سعی کن به خواهرت فکر کنی، به اینکه اگه برگردی، چی می‌تونی بهش بگی. تصور کن که داری دوباره به بدنت برمی‌گردی، آروم، مثل یه پر سبک که روی زمین می‌شینه.

بهم بگو، هنوز اونجایی؟ "

 

==============

=================

پ.ن : این خیلی عجیبه که هوش مصنوعی این موقعیت فرضی رو درک میکنه و اینطور راهنمایی میکنه که به سمت تونل نور نرم ، و اخرش هم این سوال رو میپرسه که هنوز اونجایی؟؟؟

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

غیر قانونی نیست اما انسان میخوام

سلام

توی یک کتاب صوتی که داشتم گوش میکردم یه ماجرایی رو تعریف کرد که امروز برای من همین ماجرا تکرار شد. توی کتاب صوتیه ، یک مامور پلیس با یک ربات انسان نمای پلیس ، قشنگ شبیه انسان ، اینا میرن یه کفش فروشی تا به درگیری که اونجا پیش اومده رسیدگی کنن. مشتری که یک خانم بود نشسته بود تا فروشنده براش کفش ببره ولی کسی که براش کفش برده بود یک ربات بود و اینجا زنه عصبانی میشه و با صاحاب مغازه دعواش میشه که این چیه ؟ ادم نبود فروشنده استخدام کنی بیاری و جار و جنجال

 

من 2 روز پیش توی یک وبیناری که اسمش جالب بود ثبت نام کرده بودم و تصورم بر این بود که این وبینارش انلاینه ، اما حضوری بود. بعد امروز دیدم توی واتساپ یکی خودشو معرفی کرد که چون شما توی دوره فلان شرکت کرده بودین این مقاله هم به شما میدیم و اینا و من هی داشتم فکر میکردم این کدوم بود. بعد یادم اومد رفتم گفتم سلام اره بودم ولی وبینار شما انلاین نبود ، اما دیدم جوابی نمیده و تا میگم سلام هی تیک ابی میخوره ، بعد دیدم ای دل غافل ، اون طرف یک رباته که اگه مطلبی غیر از چیزی که براش تعریف شده بگی ، نمی فهمه

 

بله غیر قانونی نیست اما من یه انسان میخوام که بفهمه چی میگم

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

پارت دوم چالش های سایت eseminar

سلام.

دیگه گفتم به جای تکمیل یادداشت قبلی ، در ادامه اش یک یادداشت جدید بذارم و اینجا مطالب رو کاملش کنم.

 

++خب ، گفتم که این چند مدت من سراغ سایت eseminar ( کلیک )  رفتم و توی سمینارهای مختلفی شرکت کردم ، منتها بعضی ها همزمان بودن که نرسیدم ببینم پس ضبطشون کردم و حالا تصور کنید استاده اونور داره میگه شرکت کنید و فعال باشین و این حرفا و اونوقت من توی یک سمینار دیگه ام!!!!!!!!!!!!! حالا بعد از اون چند تا اتفاق با مزه دیگه هم افتاد.

 

مثلا یه روز چندتا وبینار بود و من با گوشی ضبط که کردم بعدا متوجه شدم حدود 2.30 ساعت وبینار ضبط شده ولی صدا نداره . مشکل از ضبط من بود یا یکی دیگه که وبینار وسطش بخاطر مشکل اینترنت ، تصویر و صدا فریز شده و 20 دقیقه صدا نداره که اینجور موقع ها باید از وبینار خارج شد و مجدد واردش شد. وبینار خوبی بود. ادم چون با یه سری از این وبینارها اشنایی نداره میگه که خب اصن این چه بدرد من میخوره ولی وقتی سراغ تبلیغات کار خودش میره تازه متوجه میشه که اصن موضوع اون وبینار درباره چی بوده.

 

در کنار اون سایته ایسمینار ، یه سایت ایوند هم هست ( evand ) که اینجا یه مقدار داستانش متفاوت تره ، اینجا هم سمینارهایی که بصورت انلاین هست و هم کارگاه هایی که بصورت حضوری هست رو اطلاعیه اش رو میزنه. مثلا ، حالا من برای خودمم یه شبهه پیش اومده ، اینجا من یه سمینار شرکت کردم و منتظر پیامکش بوودم که پیامک بیاد و مثلا اطلاعات و رمز و اینا داخلش باشه . اهان کنار اون توی قسمت خرید بلیط هم یه لینک ورود داره ولی پیامک هم میاد. اون وبیناره من هر چی منتظر پیامکش شدم که دیدم نیومد توی قسمت بلیط هم که لینک ورود نداشت زنگ زدم به پشتیبانی وبینار که گفتم چرا پیامک نیومد که گفت اون حضوریه و من تازه فهمیدم که عه ، اینجا اطلاعیه کارگاه حضوری هم میذارن ومن بهش دقت نکرده بودم که حضوری هست یا انلاین.

 

از بین تمام وبینارهای حوزه کسب و کار که تا به اینجا من رفتم ، هر چند همه شون خیلی خوب بودن ، یکیشون عالیتر از همه بود با اینکه برخلاف دیگه اخرش نگفت که بیاین پکیج ما رو بخرین ، پکیج 4 میلیونه و کد تخفیف 65 درصدی داره و شده 1.700 مثلا. این تهش برگشت گفت ما یه مینی دوره هم میذاریم توی کانال رایگان بیا شرکت کن. اونجا اقاهه به نقل قولی یکی گفته بود که تا زمانی که ، تو زمان میفروشی نمیتونی پولدار بشی . منظورش این بود که مثلا ما میریم سر کار 8 ساعت کار میکنیم و تهش یه پولی میگیریم . خب ؟ حالا ولی ما یه کاری انجام بدیم یا یه زمان مشخصی مثلا 10 ساعت ، یه فعالیت یا بیزنس یا یک دوره اموزشی بسازیم ، بعد اونو هی مدام که بفروشیم ، اون میشه درامد غیرقعال ( ؟؟ اسمشو یادم رفت اصطلاحشو ) که اون همیشه هست و برای ما کسب درامد میکنه . یه دوره ممکنه 100 بار فروخته بشه که 100 برابر حقوق ثابت ما رو داشته باشه. توی این سایت های ایسمینار یا حتی همین ایوند هم همینطوره ، طرف میگه من چند تا بیزنس دارم که یکیش همین پکیجی هست که میفروشم و یه مدل کسب درامده.

 

یه اصطلاح قیف فروش هم گفت که اینطوری هست که من میرم با کلی ادم اشنا میشم و معرفی میکنم کسب و کارم رو ، این میشه سر قیف . اونایی که مشتری میشن میشه خروجی قیف که این قیف فروشه. 

 

یه وبینار دیگه هم رفته بودم که دانش طرف فوق العاده بودا ولی خیلی اصطلاخات انگلیسی میگفت و حالت دور همی بود و کامنت ها رو بهش بی توجه بود و نمی خوند ، من 2 تا پیام دادم که یه جور بگین منم بفهمم و ایا اینجا همه مدیر هستن؟ با یه سوال دیگه که اخرش گفتم من همینقدر که فهمیدم باید مشکل مشتری رو حل کنم و به فکرش باشم بسمه ، تا همینجا خوبه و خداحافظ شما و از وبینار اومدم بیرون.

 

حالا یه وینار رفته بودم که روش های تخفیف گرفتن از سایت ( کلیک )

اونجا میگه که کد off20 روی وبینارهایی پولی 20 درصد تحفیف میاره ، روش های دیگه اش حضور توی خود وبینار هاست که اونجا کد تخفیف میذارن و یکی یه بار کد تخفیف 65 درصدی و 50 درصدی گذاشته بود و یا اینکه با اون طرف ارتباط بگیریم و یه کاری براش انجام بدیم  ،حالا مقاله ای چیزی و یا کاری براش بکنیم و اون بهمون کد تخفیف بده و ارتباط گرفتن هم اینجور که من دیدم اینطوری هست که مثلا توی وبینار طرف کانال تلگرام و ایدی و شمارشو میذاره بعد ما بهش پیام بدیم و اینطوری می تونیم ارتباط بگیریم.

 

به نظرم نکات مهم این سایت ها رو گفتم و امیدوارم که بدرد بخوره.

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

جالش های سایت eseminar

سلام سلام

+اول از همه من این ماجرا و یاددشتم بذار بعد میرم سرغ کامنت هایی که مونده و جواب ندادم

 

----------

خوبین؟ چه خبر؟ چه احوال؟ صدای منو از پشت میزنم دارین!!! اونم در این شرایط که من توی سایت ایسمنار ثبت کردم و گاهی چند تا سمینار همزمان افتاده و من با گوشی و لبتاب یکی رو نگاه کردم و اون یکی رو فقط دارم ضبط میکنم که بعدا ببینم و سر وبیناری که استاده گفته به من که اولش گفتم سلام استاد بعد رفتم یه وبینار دیگه رو به همه حضار میگین کار و بیزنس خودتون رو بگین و یه عده جواب میدن و یه عده مثل من اصلا حضور ندارن و ویدیو داره ضبط میشه خخخخخخخخ منم نیستم که بدونم چی میگه اصن اوضاعیه

 

..

.

.

هیچی دیگه الان خواهرم اومده بالا سرم میگه بریم بیرون

 

یادم باشه توی یکی از وبینارها یاد داده بود که چطوری تخفیف بالا بگیریم

برگشتم یادداشتمو کامل میکنم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir ..