امید چیزیه که ادم باهاش ، به حرکت در مسیر زندگی ادامه میده
مثل چراغ چشمک زن که یکی بهت نشون میده و میگه اونو میبینی ، همینو مستقیم برو تا بهش برسی
یه چیزی توی این مایه هاست
بعد حالا که داری میری شاید گوشه اطراف خیابون چیزایی هم توجهت رو جلب کنه ها
ولی تو باید توی مسیر مستقیمت بمونی و به پیش بری
اینکه هر بار چقدر به اون نقطه نزدیک و نزدیکتر شدی ، امیدوارترت میکنه
راستش ، اعتراف تلخی شاید باشه ولی به مردن هم فکر کردم ، مثلا اگه سریال good place رو دیده باشین ، یه سری ارواح هستن که یه جایی برای خودشون زندگی میکنن که اخرش برمیگردن به زندگی اصلی خودشون توی جسمشون ولی اینکه جسمی نباشه ، یعنی در واقع اینکه راه برگشتی نباشه که باهاش بتونی زندگی کنی خیلی بده . یه بار داشتم یه تفسیر گوش میکردم راجع به میت و کلمه توفی بود ، یعنی منظورش یه جورایی این بود که ادم یا میته ( روح بدون جسم ) یا زنده ( روح با جسم ) ، منتهی وقتی که روحش بدون جسمشه میشه متوفی ، نه اینکه اون زندگی نداره ، اتفاقا داره ولی خب یه مدل حالتشه دیگه
بعد توی یادداشت قبلیم به اسم استقال ، یه چیز جالب بگم ، اون اولش که مثلا به استقبال یکی میرین در حالی که شاید به محیط اشنا نباشه یا اولین برخوردتون باشه ، اون نحوه استقبال خیلی مهمه ، اگه به گرمی و خوبی و مهربونی باشه ، طرف دلگرم میشه ولی اگه خوب نباشه ، اصن ادم یه جور بدی میشه. بخاطر همین گفتم اون اولین برخورد یا دیدار توی استقبال خیلی مهمه ، اینکه مثلا ادم میره پزشک ، چجور رفتار میکنه ، خوبه ؟ بهت امید میده یا کلا روحیه ات رو میگیره و انگار یه بازنده ای و همه جا برات تاریک میشه؟
ترجیحم اینه که به اون نقطه ای که دکترم نشون داد نگاه کنم تا به هزارجور فکر و خیال الکی ،