ادامه از پارت قبل
من ، نمیدونم چرا نمیتونم درست اون مطلب رو بیان کنم ، شاید بیاد فارغ از محیط ، مثال بزنم تا اینطوری بشه بهتر درک کرد که اصلا چی میگم ، اهان مثل این فیلم علمی تخیلی ها مثلا ، بذارین اینطور شروع کنم ، تصور کنید :
" ... توی یه راهرویی نشستین ، یه راهرویی که مثلا روشنه و یه تعداد صندلی داره و شما هم نشستین اونجا و منتظرین ، مشخص هم نیست که چیه اونجا ، ایا مثلا منتظر جواب مصاحبه هستین یا توی بیمارستان هستین یا منتظر کسی هستین که بیاد ولی مشخصا منتظرین و استرس دارین ، استرس داشتن حالا برای هر کسی یه جوره ، یکی مثلا مدام راه میره یا یکی با انگشتهاش ورمیره و یکی هم هی تو خودشه و هی مثلا ذکر میگه و منتظره ... "
یا
" مثلا یه مسافرتی رفتین چه با قطار یا هواپیما و حالا اونور که رفتین ، توی فرودگاه یا ایستگاه قطار که رفتین ، بازم تصور کنید که مثلا یه کشور خارجی رفتین و اونجا رو خیلی نمیشناسین و براتون تاریکه ، بعد وارد ایستگاه که میشین و به سمت خروج که میرین ، یهو یه اشنا میاد به استقبالتون و میگه :
-سلام ، چطوری؟ خوش اومدی
و اینو با یه حالت خیلی خوشحالی و شادی و نشاط میگه و اصن این طرفم یه ادمی باشه که عاشقش باشی و دوستش داشته باشی و تا ببینیش ، یادت میره که تا همین چند لحظه پیش ترس و استرس این محیط ناآشنا و ترسناک رو داشتی و حالا توی مسیری که داری میری ، کلی بگو بخند داری و اصن گذر مکان و زمان یادت میره "
این استقبال و خوش رویی مثل اب روی اتیش ، شربت شیرین روی تشنگی اصن ، خیلی چیز خاصیه ": )
با سلام و
سپاس بابت این پست و حس و حال خوب اش.من ام پری جون صد در صد موافق ام...👌👌👌👌👌👌👌🧿🤩🌧
توکل به خدا
زنده باد امید
من ام امیدوارم
اون ور که رفتم
مثل دفعه ی قبل که
ب استقبالم بیان و به ام آرامش ببخشن...❤️🥰😍