۵ مطلب در آذر ۱۴۰۲ ثبت شده است

5.Life:success

به نظرم اینکه میگن همه چیز دست به دست هم میدن تا یه کاری پیش بره و اتفاق خوبی بیفته ، یه چیزی مثل عکس پایینه!!!

 

 

 

 

 

این کلیپ صوتی پایین رو ،  آدم باید بارها و بارها بشنوه ، حقیقت تلخیه اما بهش خیلی کمک میکنه


++کسی برای موفقیت شما ، منت شما  رو نمیکشه ( کلیک کن )

 

حرفی که میخوام بزنم از روی حسادت نیستا ، بقیه میگفتن منم الان دارم میبینم ، کسایی که سرو تهشون نیم غاز نمی ارزه اومده جلو و دارن همون کار رو انجام میدن ، خداییش اصلا سطحشون خیلی خیلی پایینه بعد اونا اومدن دارن تولید محتوا میکنن ولی به فرقی بین من و اونا هست ، اونا از ترس هاشون رد شدم و حالا با اینکه شاید سطح من خیلی هم بالا باشه ولی یه سد ترسی هست که نمیذاره برم اونورش ، و همین باعث ترس ادم میشه. خیلی بده.

 

++شجاعت داشتن ( برای عبور از سطح ترس ها )، مثل گرفتن و بالا بردن یک فانوس ( یا مشعل ) توی تاریکی هست ، تاریکی بخاطر ترس از ناشناخته ها ترسناکه ولی فانوس رو که بگیری بالا و نور که همه چیز رو روشن کرد میبینی که نه ، تو از تاریکی میترسیدی و حالا که با نور ، راهت رو پیدا کردی ، دیگه چیزی برای ترسیدن وجود نداره.

 

 

شجاعت هم یه نظر من مثل نور قدرتمندی هست که توی قلبته و قلبت رو محکم کرده و حالا تو محکم ، مشعل روشن به دست ، میری وسط تاریکی و اماده برخورد با چالش ها هستی ": )

 

اصلا" باید به قبلترش برگردیم ، اینجوری خیلی بهتره

 

افکار


همه چیز از این شروع میشه

 

 

می دونید این افکار خیلی زیادن  و هر کدوم یه راه نشون میده و تو رو از انتهای مسیر میترسونه ، یه سری افکار مثل نخ پیچیده و سر در گم ، ادم اگه حواسش نباشه ، یه جایی بین اونا گم میشه ولی اگه بدونه باید چیکار کنه میشه که از اون جا و اون دالان هزارتو بیاد بیرون

 

 

منتها اینجا هم گاهی ادم به این فکر میکنه که خب ته این مسیر من چی میشه ؟؟

 

 

می دونید ، اینکه ادم از یه چیزی می ترسه مثل این عکس پایینه ، ترس ها مثل وزنه سنگینه که نمیذاره تو از این دره ترس ها بپیری اونور و ادامه بدی

 

 

دقیقا همینه ها ، میگی وای نکنه سقوط کنم ، وای خدا ، فلانی رو دیدی؟ وای نکنه سقوط کنم ؟ نکنه ؟ یا خدا ، فلان شاگرد زرنگ کلاسمون رو ندیدی ؟ تو از اون بالاتری ؟؟؟ باید این زنجیر ترس ها رو باید یه جایی باز کنیم از پای خودمون .

 

یه چیزی بگم شاید باورتون نشه ، تجربه خودمه و شاید شما هم تجربه اش کرده باشین...

 

صحبت با خود در آینه


ادم باید یه قلم و کاغذ برداره ، با اونی که داخل بدنه ( یا روان یا مغزه ) بشینه صحبت کنه ، هر چیزی که میگه رو یادداشت کنه ، شاید اون از یه چیزی میترسه و حالا که همه جرف هاشو نوشتیم ، حالا بریم دنبال برطرف کردنش و خب قدم اول اینه که حرفهای اون رو هم بشنویم و بعد قدم بعدی رو برداریم. تا زمانی که ادم اینکارو نکنه ، مدام با خودش (یعنی شاید اون ) در جنگه و هی دور خودش میچرخه

 

 

 

 

 

 

 

 

حالا که ادم نشست باهاش صحبت کرد ، حالا باید برای مواجه با ترس ها و چالش هایی که اون گفته ، قدم بعدی رو برداشت و دایره امنیت خودشو ، بزرگتر کردش.

 

 

صحبت با ندای دورن


در پساپرده ذهن یا روانمون ، یه موجودی هست که راهنماگره یا میگه که این کار رو باید اینطور انجام بدی و اگه اموزش ببینه راهنمایی های خوبی هم میکنه ولی درکل راهنماگره و همونی که گاهی تو سرمون یه راهنمایی هایی انجام میده.

 

 

می دونید ، باید نشست باهاش ارتباط گرفت و صحبت کرد و ببینه که نظر اون چیه ؟ چه حرف و صحبتی داره؟

 

شاید موضوعی باعث ترس اون هست که تا ادم ندونه که چی باعث رنج و ترسش میشه ، اون مدام هی میترسه و شما رو هم درگیر میکنه و نمیذاره به جلو حرکت کنید ، بخاطر همین گفتم صحبت باهاش و راهنمایی گرفتن از بقیه و بزرگ کردن دایره امنیت ، خیلی بهمون کمک میکنه. مثلا من مصاحبه کاری در زمینه لینوکس دارم ، اگه همینطوری برم که خب نمیدونم چی میخوان بپرسن که همین باعث استرس منه ولی اگه برای خود ازمون 4 تا فیلم و مصاحبه از اینور اونور ببینم و بخونم و امادگیمو ببرم بالا یا از هوش مصنوعی chatgpt بخوام برام سوال طرح کنه ، بازم خیلی جلوتر هستم و ترسها کمرنگ تر میشن تا زمانی که از اون مرحله رد بشم.

 

 

 

همیشه ایشون حرف نمیزنه ولی وقتی صحبت میکنه باید سریع یادداشتش کرد که راهنمایی خوبی میکنه . بعضی وقت ها حرف هایی که ایشون زده و منم نوشتم رو نگاه میکنم میگم ایول ، اصلا عجب ایده ی خفن و نابی ، سریع باید نوشتنش اون چیزی رو که میگه

 

 

 

اگه ادم به حرف هایی که با اون شخص زده و احیانا اگه قولی داده ، پایبند به اون حرف ها و قول ها باشه ، جنگی نخواهد بود و با همکاری همدیگه میتونه که پیشرفت کنه.

 

 

بالاتر در مورد افکار نوشتم و کلی حرف که انگار مثل یک کلاف در هم پیچیده است ولی صحبت با این ندای دورن ، باعث میشه که اون افکار ، نظم پیدا کنه و بدونه که دنبال چیه و راه حل هاش چی خواهد بود و این خیلی به ادم کمک میکنه.

 

 

اینکه ادم با این راهنماگر درون دوست باشه و قدم به قدم که جلو میره باهاش همکاری های لازم رو انجام بده خیلی کمک کننده است و عالیه.

 

 

 

اونطوری که ادم پیش میده کم و موفقیت هاش شروع بشه ولو از کوچکترین هاش ، کم کم اعتماد بنفسش بیشتر و بیشتر میشه و جفتمون بهم میگیم ممنون! عالی هستی

 

 

ویدیو ببینیم!


وقتی داشتم این عکس ها رو پیدا میکردم برای این یادداشت یه ویدیو دیدم که عکس کاورش برام جالب اومد ، منتها دیگه وقت نکردم با هوش مصنوعی ترجمه اش کنم ،

 

 

++این فایله رو قبول نکردش ، گمونم حجمم تموم شده ، حالا روی دسکتاپش میذاره باشه تا بعد ببینم که چیکارش میشه کرد.

 

+++خیلی بعدا نوشت : اونو توی نماشا آپلودش کردم منتها به زبان اصلی هست و وقت نکردم که با هوش مصنوعی ، دوبله اش کنم ( کلیک )

 

ترس های کوچک و ترس های بزرگ


 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

4.Life:hug_yourself

 

 

اینجوری خودتو بغل کن و به خودت عشق بورز


 

 

 

پ.ن:


1.دنبال یه یادداشت قدیمی میگشتم 

" تکنیک آینه "

 

2.این کلیپ ویدیو خیلی دوست دارم

" من و خودم "

 

3.و البته این کلیپ ویدیو از اریک توماس

"من میتونم!"

...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

3.Life:love

 

آهنگ دلبر چه بی وجودی


++این آهنگ دوست داشتنی ...

 

گنگستر شهر آمل


پ.ن : اینم دوست داشتم که گذاشته بودم .

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

2.Life: leaf

سلام

گاهی ، ما ارزش چیزی رو که داریم نمی دونیم ، یعنی فکر میکنیم بی ارزشه . مثلا تصور کنید که یه تخته سنگ توی کوه هیچ ارزشی نداره ، همونو بدین دست یه سنگ تراش ، یه مجسمه عالی و خوشگل ازش میسازه بعد همون سنگ بی ارزش تبدیل به یه چیز خفن و پرارزش میشه که میتونه باعث ثروتمند شدن اون صاحب اثر بشه.

 

 

یا مثلا کشاورزایی که باغ میوه دارن ، با فروش محصولشون ، کسب درامد میکنن و امورات زندگیشون میگذره ، اما اول که نگاه میکنی ، نه اون تخته سنگه پول و دلاره و نه اون پرتقاله ، همه شون رحمتی از جانب خدان که تبدیل به اسکناس و پول میشن. بعضی چیزا توی زندگی ما حکم همین چیزا رو داره ، باید یه اجی مجی کنیم تا برامون تبدیل به پول بشه.

 

راستی پول براتون چیه ؟ چرک کف دست یا نعمت و رحمتی از خدا ؟ یه داستان قدیمی رو دوست داشتم ، البته خب خیلی ... اممم خب ، 2 تا همسفر بودن که همینطوری داشتن راه میرفتن با هم حرف میزدن ، اولی به دومی گفت کاش یه گله گوسفند داشتم اون زمان حتما خیلی خوشحال میشدم ، دوم گفت ولی من دوست داشتم یه گله گرگ داشتم تا به گله گوسفندات حمله کنن و بخورنش.

 

داستان دیگه ای هم شبیه به این هست ، مردی به عیسی ع عرض کرد ای پیامبر خدا ، تو که پیامبر خدایی و مرده زنده میکنی ، بیا این اسکلت های این موجوذ توی بیابون رو زنده کن ، عیسی ع هم اینکارو رو کرد ، اون حیون زنده شد و اون مرد رو خورد. گاهی درست پلن نمیچینیم و به جای اینکه به عیسی بگیم با دم مسیحایی خودت دل ما رو زنده کن ، عقلمون رو کامل کن و یا از فرشته ارزو بخوایم که ... یه داستان سوم هم بگم که اینم جالبه ، میگن توی امریکا مردم دنبال طلا میگشتن ، ولی اونی پولدار و ثروتمند شد که به مردم وسایلی مثل بیل و کلنگ میفروخت تا دنبال طلا برن . گاهی اینطوریه ... داشتم میگفتم ، گاهی باید اون حس تنفر و دشمنی و حسادت رو بذاریم کنار و یه ارزوی خوب کنیم ، به جای زنده کردن یه حیوون وحشی ، از عیسی ع بخوایم قلب و روحمون رو زنده کنه تا اونقدر بزرگ باشه که جا برای همه باشه . به جای یک گله گرگ ، یک چمنزار بزرگ با چشمه و هر نعمت خوب دیگه داشته باشیم که پربرکت باشه برامون و خیرش به همه ، انسان و حیوان برسه . کسی چه میدونه شاید میوه های باغمون برکت زندگیمون باشن و باهاش گله ای رو سیراب کنیم و اونطوری چشمه رحمت دیگه ای برامون باز بشه و خدا بهتر میدونه

 

ولی من که فهمیدم خدا ، به قول اون اقاهه ، صندلی بهت نمیده ، بهت انواع و اقسام درخت رو میده و فکر و ایده ، اونوقت این تویی که صندلی و مبل درست میکنی تا برات پول بشه . خدا مستقیم برات حساب بانکی باز نمیکنه ، خدا وسایلش رو میذاره در اختیار تو و همینطور بقیه ، منتها میگه از تو حرکت و از من برکت ، منتها گاهی من میگم نه دیگه خدا جون نشد! من همینجا وایمیستم باید باید مثلا غذای بهشتی جلوم ظاهر بشه بعد خودتم زحمت بکشی لقمه بگیری بکنی توی دهنم. حرفم خنده دار و بچه گونه است اما ادم بزرگ ها هم رفتارهایی شبیه به این دارن. خدا خداست ، برای هر کی که دلش خواست لقمه میگیره و میزاره دهنش ولی بازم خودش میدونه ، ما نمیتونیم بهش بگیم که چرا فلان و چرا بهمان . خدا خداست ، همون خدای دوست داشتنی. 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

1.Life : after sx

سلام

می دونید گاهی شاید خوب باشه که مثلا حافظه اش رو بازبینی کنه و بگه من از خانواده ام ، این خاطرات و تا به اینجا رو میخوام و از احتماع و جامعه ، فقط همین خاطراتش رو و مابقیش رو نه ، پاکش کنید. اینده چیزی هست که هنوز نیومده ولی یکی مثل من گاهی زیاد در گذشته و اتفاقاتش میشم ، مثلا تصور کنید 20 سال پیش یکی یه چیز گفته ، حالا اون رفته ازدواج کرده بچه دارشم شده و نوه شایدم دااشته باشه من هنوز درگیر این هستم که 20 سال پیش مثلا داشت رد میشد بهم نگفت سلام یا جواب سلام منو نداد.این یه چیز خیلی ساده شاید به نظر بیاد اما توی یه برهه ای از زندگی خیلی پر رنگ میشه و حتی روابط بعد رو میتونه تحت الشعاع خودش بگیره حتی اگه به نظر بقیه بی اهمیت باشه.

 

و البته یه سری افکار که گاهی میتونه درست یا نادرست باشه و این میتونه بذر رفتاری ای رو در شخص بکاره که میتونه خطرناک باشه. مثلا من به شخصه با خود فعل ازدواج مشکل داشتم ، چرا ؟ خیلی سال پیش رفته بودیم عروسی فامیلمون و یه حرف هایی شنیدم که ازش بدم اومد ، چی مثلا ؟ همون عروس و دوماد بازی که امشب خلاصه بله عروس و دوماد یه حرکتهایی میزنن که ممکنه فرایند فرزند اوری باشه. این کار به خودی خودش بد نیست ولی اینکه توی سنی باشی که اصلا توی باغ نباشی و فکر کنی ماجرای لک لک ها راسته ، خواسته یا ناخواسته نسبت به خود این ماجرا گارد بگیری .

 

 

مثلا ، اهان این تاپیکه مثلا حرف منم بود 

++نینی سایت : خجالت نمیکیشین حامله میشین! ( کلیک )

 

در حالی که این ماجرا هم عادیه و هم اینکه sx و فانتزی بازی قبل از ازدواج یه بخش شاید خیلی خیلی کوچیک از ماجرا باشه ، یعنی نمیگم کلا نیست ها ، میگم هست ولی نه به اون شدتی که میگفتن و حالا بگذریم که سن ازدواج طبیعی یه سنی بود و سن ازدواج واقعی یه چیز دیگه شد. حالا که گذشت و بعد نگاه میکنی میبینی که دین و جامعه و عرف ، هر کدوم ، یه مدل دست و پای ادم رو بسته. اما در کل ، نگاه که میکنی ، یعنی بزرگتر که میشی و نگاه که میکنی ، میبینی که اون حرفها رو که شنیدی نیازم نبوده جوش بیاری و شاید عادی بوده.

 

مثل اب جوشی که توی یه لیوان نسبتا سرد بریزی و اون لیوان تحملش رو نداشته باشه و ترک برداره و بشکنه . یه همچین حالتی.تابوی جامعه که بماند. اموزش های غلط و چه و چه .الانم که به لطف مسئولین همه سایت ها برای همه اقشار بازه. 

------------------------------------------

با این حال ، اینا مال گذشته است و مثل همه اتفاقاات یه نقطه اوج شاید داشته باشه و قبل و بعد داره.

 

اممم ، خب صحبت کردن راجع به اینا خونه و ادم باعث میشه ازش بگذره و بره. 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..