۹ مطلب با موضوع «روزانه هام» ثبت شده است

شبکه های اجتماعی

مثلا همیشه من برای دوری از شبکه های اجتماعی ، من اونا رو از روی گوشیم پاک کردم و چون من چندباری از تلگرام رکب خوردم ، این سری برداشتم توی تبلت اونو نصب کردم که از اونور ، اگه خواستم مجددا روی گوشیم تلگرام نصب کنم کدش رو از اونور بردارم. کلا باید یه سری چیزا رو که وسوسه انگیز هستن برام پاکشون کنم. کاش 2 تا گوشی داشتم اصن اینهمه داستان نداشتم :دی

 

 

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

عروسک مدی من

در ادامه یادداش قبل باید بگم که دیروز که رفته بودیم برای خرید ، من چشمم این عروسک کوچیکه رو گرفت و خریدمش ، اون عروسک بزرگه رو دیجیکالا برام اورد که قیافه اش اصلا شبیه اونی که توی عکس هاش بود نبود ولی این کوچیکه چرا ، ولی خب این کوچیکه رو که حالت جا سوئچی داره.

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

برف قشنگه اما به شرطی که داخل خونه باشی

سلام 

دیروز یهویی تصمیم گرفتیم که بریم لباس های عید رو از تهران و با حواله هایی که داشتیم بخریم ، حتما میدونید که این سامانه جدید باعث بارش برف توی تهران شده ولی توی شهرما هیچ خبری از برف نبود . ما ساعت 1 اینطورا راه افتادیم بریم سمت تهران ، تهران برف به اون صورت نمیزد و انگار که هوا گرم باشه و برف بزنه و روی زمین نشینه همونجور ، هیچی تا ما راه بیفتیم و ماشین رو بذاریم توی پارکینگ و بریم دم فروشگاه اول گمونم 4-5 شد چون یه جاهایی رو چون BRT دیر می اومد ما پیاده رفتیم . اولین لباس رو مادرم گرفت و بعدم پیاده راه افتادیم سمت مترو و فروشگاه دوم که باز اون سمت رو ما یه قسمتیش رو پیاده رفتیم ولی یادمه ساعتی که از فروشگاه دوم که من لباس خریدم و زدیم بیرون و برف اونجا شروع شده بود دور و بر 7 بود که تا برسیم به دم پارکینگ و ماشین گمونم 8.30 شد و تا من برف روی ماشین رو پارک کنم و راه بیفتیم ساعت 9 شد.

 

حالا توی اون پارکینگ که بودیم یه خانمه اومد گفت اقا بیا نگاه کن ببین سوئیچ ماشین شما به ماشین من که تیبا هست میخوره؟ چی شده بود؟ ماشینش رو روشن کرده بود و اومد بیرون از ماشین و یهو ماشینش که روشن بود قفل شد و این موند بیرون ماشین. ماشین پارک کردنی هم یکی اومد گفت اقا اینجا چندتا پارکینگ داره؟ من ماشینمو زیر درخت پارک کردم الان نمیدونم کجا پارکش کردم و پیداش نمیکنم.

 

عجب ماجرایی

-------------------

از داستان خودم خیلی دور نشیم ، ساعت 9 شب راه افتادیم البته برفش ریز بود و تا یه جایی مثل همیشه ترافیکش معمول بود و ماشینها پشت هم در حالی که فلاشر میزدن میرفتن ، از یه جایی به بعد شدت برف بیشتر شد ، بعد دیدم که ماشین لاین سمت چپ من که نمیدونم زانتیا بود یا سمت در حالی که داره راه میفته ماشینش لیز میخوره و میاد سمت لاین بغلیش . گفتم یا خدا .... خون خونمو داشت میخورد که عجب کاری کردیم ... بعد یه جا دیدم ماشین خود ما هم داره لیز میخوره ، اونم وسط اتوبان که نهایت سرعت 10-20 کیلومتر هست و ما هم نهایت با دنده 1-2 داریم میریم. خدا خیر بده به این راننده ها که اینجا فاصله شون از همدیگه رو زیاد کردن . برف هم حدود یک سانت کم جاده رو گرفته بود و قشنگ مشخص بود و مادرم یگفت روی مسر چرخ که ماشینا میرن برو . هیچکی جیک نمیزد و بعضیا هم که توی راه ماشینشون رو کنار زده بودن و منم اومدم سمت راست جاده که هم سرعتم رو تا جای ممکن کم کنم و هم اینکه اگه احیانا لیز خوردم یه طرفم گارد ریل باشه.

 

هر جور که بخوام توصیفش کنم تجربه ترسناکیه . ولی میتونم بگم دم راننده ها گرم که فاصله شون رو خیلی زیاد کرده بودن ، حداقل 3-4 متر از همدیگه ، یعنی شما تصور کن توی جاده ای که در حالت خشک جاده ، 3 لاین رو میکنن 6 لاین و همه چسبیدن به همدیگه ، حالا همون 3 لاین  و هرکدوم 3-5 متر فاصله. اصن نمیتونم توصیفش کنم جز اینکه خون خونمو میخورد و واقعا ترسناک بود ، یا خدا نکرده یکی لیز بخوره بزنه به ما یا ما لیز بخوریم بزنیم به یکی دیگه

 

بعد مثلا این فکر هم اومد به ذهنمون که خب امشب بریم خونه یکی از فامیلامون و سمت منطقه ما که کوهستانی تره نیایم ولی در کمال تعجب هر چی بیشتر به شهرمون نزدیک تر میشدیم ، شدت برف کمتر و وضعیت جاده بهتر میشد . انگار که برف فقط واسه تهران باشه. البته داخل شهرمون هم برف میزد و جاده هم سفید بود. اصن یادم نمیره من سرپایینی تند رو با دنده 1 اومدم پایین با اون فشاری که به موتور می اومد. از لاین بغلی اومدم کسی خواست بره بره ولی خب یه سری ها بودن که حتی توی این هوا هم عین خیالشون نبود و من دعا دعا میکردم برای هیچکی هیچ اتفاقی نیفته.

 

تا در نهایت ماشین رو اوردم توی مجتمع و اون پایین تر پارکش کردم. وقتی رسیدم داخل خونه فقط دوست داشتم بشینم رو زمین و دستام هم میلرزید . 

 

برف قشنگه ااما به شرطی که داخل خونه باشی 

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

خرید قبل از عید و موتور سواری

سلام ،  دیروز تصمیم گرفتم خرید هایی که داشتم رو انجام بدم ، یعنی اول میخواستم همه رو از دیجیکالا بخرم ولی یه موردی پیش اومد که یه بخشی از خرید حضوری شد ، من میخواستم پرده سبز و پایه هاش رو بخرم با رینگ لایت و یه سری دفتر و کتاب دیگه ، تجربه خرید دفتر و کتاب رو دارم ولی تجربه اینکه یه چیز بخرم بعد اونا بگن که این شاید بار سنگین هست رو نه ، یعنی اونا پرده سبز رو با پایه هاش گذاشتن توی دسته بندی بار سنگین و نوشت که این پس کرابه هم داره. من زنگ زدم بهشون گفتم اکی ولی خب کرابه اش چنده من بدونم اخه؟ گفتن که نه نمیشه شما باید کل هزینه اش رو پرداخت کنید بعد پس کرایه رو ما زنگ میزنیم میگیم. من توی اسنپ وانت مثلا از یه نقطه که اون کالا از اونجا ارسال میشد رو زدم تا خونمون که نوشت کرابه 500

 

بعد دیدم خب اینکه نمیشه که ، بعد اصلا میرم حضوری میخرم چرا کرابه اونو بدم. در نهایت من 300 دادما ، حالا میگم چطور ولی ارزشش رو بخاطر تجربه ها داشت. اول رفتم بازار مبایل ، بخاطر رینگ لایت ببینم که اصن اینا چی هستن و نور دهیشون چقدره ، یه سوالی هم داشتم که خیلی برام مهم بود ، رفتم و هم سوالم رو پرسیدم و هم ببینم این رینگ لایت ها چه ابعادی دارن؟ از 900 بود تا 2600 ، کارتشو گرفتم حالا بعدا میام.

 

بعد رفتم سراغ خرید حضوری پرده سبز . منتها اینا تو سایتشون ادرس رو توی گوگل مپ گذاشته بودن ولی من یه اشتباه کردم ، بد متوجه ادرس شدم و حالا اون نقطه هم یه جوری بود که از مترو دور بود و در هر صورت باید اسنپ میگرفتیم ، خلاصه اول رفتیم یه ایستگاهی که تقریبا دور بود ، من اسنپ گرفتنی دیدم داره میزنه 100 تومن ، گفتم بی خیال ، برگشتیم یه ایستگاهی که بهش نزدیک تر بود ، این سری اسنپ زدم دیدم نوشت 50 تومن ، من اسنپ رو شارژ کردم ولی هر چی منتظر اسنپ وایسادم نیومد. مادرم یه تاکسی گرفت ، بعد گفتیم تا فلانجا چند؟ گفت 50 ، گفتیم اکیه و باهاش رفتیم.

 

منتها این اقا یه سری اطلاعات جالب در خلال گفتگوهامون بهمون داد و اون اینکه برای جانبازای جنگ که بالای 5-6 ماه سابقه دارن یه چیزی ماهانه بهشون به اسم معشیتی میدن. ما که اینهمه بنیاد می رفتیم از چیزی خبر نداشتیم و هی میگفتن نه اصلا هیچی نیست و اینا و این قضیه برای همین چند ماهه و اصلا هم مهم نیست طرف شاغل باشه یا نه. میدونید انگار مثل بانکی ها ، تا یه بودجه میان سریع خودشون وام برمیدارن بعد بقیه مردم میرن اقا بودجه اومد ما وام برداریم؟ نه خبری نیست ، حالا خلاصه بعدا بریم سراغش ( این با فجرانه ی اخیر فرق میکنه) کلا جانبازهای زیر 25 درصد رو اینا خیلی ادم حساب نمیکنن. دیدم دیگه ، کسی گارد برای من نگیره که زیاد دنبالش رفتم ولی خب نامه زیاد میدن . بگذریم

 

رفتیم و رسیدیم و دنبال ادرس گشتیم و دیدیم یه واحد پر از این فون های کروماکی از همه رنگ ، البته من صبح هم تماس گرفته بودم که اینو میخوام ، خرید حضوری اکیه؟ گفتن اره ، ولی بعضی جاها طرف ادرس میذاره ولی خرید حضوری رو نداره. هیچی خلاصه رفتم گفتم این ابعاد و این پایه هاشم میخوام اول ، یعنی قسمت من بودا ، مثلا فون 2.5-4 که یکی بهم گفت اینه ولی مشکل ابعادش بود . اینو من چطوری 2.5 متر فون رو بگیرم هی با خودم تو تهران بچرخونم؟ ماشین هم یه جای دیگه تهران تو پارکینگ بود ، گفتیم خودتون چطوری اینا رو میفرستین اصلا؟ گفت با موتور. گفتم واقعا؟ این 2.5 هستا ، کفت باشه . من زیاد فرستادم . خلاصه گفتم خب پس بذار ما برسیم دم ماشین اینو با موتور بفرست و زمان بندی مون هم تقریبی روی هوا که درست بود و حدود یک ساعت زمان نیاز بود تا از اون نقطه برسیم دم ماشین مون توی پارکینگ سرکار پدرم.ما راه افتادیم سمت مترو و بعدم BRT ، بعد نیم ساعت مونده بود به زمان مقرر ، دیدم این اتوبوس BRT نمی یاد اصن

 

گفتم واویلا که الان اون موتوری میاد سرقرار و من نرسیدم ، به مادر گفتم ببین من یه موتور میگیرم میرم تا شما با BRT بیای ، گفت باشه ، حالا از کجا باید موتور میگرفتم؟ دیدم این موتوری ها توی این لاین اتوبوس زیاد میرن و میان هی دست تکون دادم موتوری موتوری وایسا تا یکی وایساد و گفتم چند و قیمت داد و راه افتاد . دیگه جونم براتون بگه که این دفعه دومه که در طول یکی دوسال اخیر سوار موتور شدم ، سری قبلی برای این بود که به تراپیستم به موقع برسم. اقا من به موقع و زود رسیدم اما مادرم هم با brt اومد ولی موتوریه نیامد!!! خخخخ

 

هیچی دیگه ، یه چند دقیقه بعدترش موتوری زنگ زد کجایی و من کجا بیام ( ادرس تقریبی رو داشت ولی خب باز تماس گرفت ) اومد و تحویل گرفتم و حالا خان بعدی ، جا دادن یه فون 2.5 متری توی ماشین بود که الحمدالله این رو تجربه داشتیم  ، روی باربند هم میشد گذاشت ولی احتمال بارندگی بود و ممکن بود خراب بشه . دیگه اینطوری شد که بصورت اریب ، نصف این خورد ته ماشین و اون یکی سرش هم رفت زیر داشبود ، البته وسطش رو هم کمی کج کردم قشنگ جا بخوره.

 

ولی ولی تجربه موتور سواری خیلی خوب بود ، اصن موتور برای ترافیک تهران واجبه

------------

اهان اینم بگم ، حالا بعدا وسایل دستم رسید میگم ولی 2 تا کتاب و یه عروسک ، از اینا که حالت خوشحالی و غم داره رو گرفتم و بعدا درباره شون یادداشت میزنم

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

حس زندگی بدون شبکه های اجتماعی

یه حس خوبه ": )

ادم کلی وقت اضافه میاره

 

کاش میشد این مرور گرها رو هم پاک کنه ولی خب نمیشه چون باید گاهی یه سری جاها بره و تایید حضورشو بزنه

هعی ...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

وای فقط تصورشو کن اگه بشه چی میشه؟

وای اگه بشه !! فک کن ...

 

+دارم برای یه چیزی خودمو اماده میکنم ، وای اگه اونی بشه که من میخوام

وای تصورشو کن اگه بشه چی میشه؟ عالی میشه!!!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

پزشک خانواده ؟ یا پزشک خانوادگی؟

دولت یه طرحی داده بود بعنوان پزشک خانواده ؟ طرح خوبی بود و اتفاقا دکترهای خوبی هم داریم ، منتها مدتی قبل که رفته بودم دکتر ، بهم گفت پزشک خانواده ات عوض شده ، دکتر فلانیه ، گفتم حالا کجا پیداش کنم؟ خلاصه امارشو از اینور و اونور دراوردم و امروز خانوادگی رفتیم سراغش

 

کلا ما خانوادگی ، اگه یه دکتر خوب و با اخلاق و با شخصیت باشه ، همه کلهم اجمعین میریم که اون دکتره ماها رو ویزیت کنه ، این از اون یکی چقدر ماه تر و گلتر ، به از خانم دکتر ما نباشه البته ، حالا رفتم به خانم منشیه گفتم ایشون پزشک خانواده جدید ماست گفته که این طرح پزشک خانواده از همین اول بهمن جمع میشه . خب اگه میخواستم طرحشو جمع کنن خو چرا دکترمو عوض کردن؟؟

 

ولی خوبی این طرح این بود که با یه پزشک خوب دیگه توی شهرمون اشنا شدیم ": )

فک کنم من بعد فقط پیش همین بریم 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

دختره گفتش که علاقه ای نداره که قیافه منو ببینه !!! :دی

اینجا سرده و برف اومده بود ، منم وقتی میرم بیرون کتابخونه ، هودی میپوشم و کلاهشو میشکم سرم ، دیروز من موهامو با نمره 8 زدم ، یعنی کچل کچل ، بعد امروز که رفتم بیرون و کلاه هودیه رو کشیده بودم سرم و یه جوری بود که اصلا قیافه و صورتم مشخص نبود از بغل نیمکتی که 3 تا دختر سرش نشسته بودن ، رد شدم و بهم به حالت تیکه یکیشون این حرفو زد ": )))

 

 

 

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Amir ..

درسی از پیشی ( گربه )

چند روز پیش که رفته بودم کتابخونه ، یه اتفاق جالب افتاد که البته ویدیوهاشم گرفتم که چون صبح اونها رو اپلود کردم دیگه مشکلی نیست و در دسترس هستن.


 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Amir ..