سلام
خب اجازه بدین که از همون روزی ماجرا رو تعریف کنم که ما رفتیم شمال با جزئیاتی که الان ازش یادمه ، مادر و خواهرم یه روز زودتر همراه خاله ام اینا رفتم شمال که اونجا کمک کنن ، بهرحال مراسم عروسی بود و کار زیاد و ما فردا صبحش ساعت 3-4 بیدار شدیم که راه بیفیتم ، اما گمونم من تا ساعت 12 اش بیدار بودم و یه کاری رو باید انجام میدادم ، دقیق یادم نیست پیدا کردن کلیپ ها بود یا چی؟ اما 12 خوابیدم و تا بابام ساعت 3.30 صدام کرد که پاشو ، من فقط با چشمان نیمه باز رفتم و توی ماشین نشستم و همین ، بدون هیچ غرغری و بارون خیلی شدید هم میزد ، از همون بارونی که بعد عروسی فاملیمون اومد ، اصن یه وضعی بود که ... بعدها که برگشتیم دیدیم یه جاهایی از اسفالت جاده بر اثر این بارون ، چاله ایجاد شده.
سلام
به یه جشن عروسی دعوت داریم
و سرم خیلی شلوغ شده امروز و تا اخر هفته که برگردیم
میخواستم کامنت ها رو جواب بدم ولی میترسم هول هولکی بشه و یه چیزم میخواستم توی جواب بگم که گفتم اگه بگم ممکنه از قلم بیفته
پس باشه وقتی که برگشتم جواب بدم
مرسی ": )
یه تجربه ای داشتم من که شاید اولین باری بود که اینجوری میشدم و دوست داشتم بنویسمش ..
من این کتابخونه ای که میرم ، تایمشو زیاد کردن که خوبه ، نزدیک هم هست ، بعد تو حسن اباد که میرفیتم ، اونجا گربه زیاد داشت و داشتی یه چیز میخوردی ، این گربه ها هی دورت میچرخیدن و حس معذب بودن داشتی ، اینجا هم یکی هستی ولی کم پیش میاد ، حالا من اون روزی تصمیم گرفتم که از پشت کتابخونه وارد فضای سبز بشم چون اونجا هم گل و گیاه داره و حس خوب میده ، بعد داشتم میرفتم دیدم یه سگه اونجا نشسته این تا منو لقمه به دست دید هی دم تکون میداد و هی هر جا میرفتم دنبالم می اومد ، اولش بهش یه تیکه نون انداختم ، اولش تخ کرد و نخورد ولی بعد دیگه گمونم زیاد گرسنه بود و دیگه اونم خورد ، بعد اونجا پارک ماننده و بلوار داره و شاید مثلا از جلوی کتابخونه ، یعنی اون نمایی که رو به فضای سبزه تا پایین ترین قسمتش ، باز برای اینکه مطمئن باشم با گوگل ارث متر زدم ، حدود 30 متر هست ولی حالا مثلا من توی فاصله 10 متری کتابخونه بودم و دوم و اطرافم ادم بود ، ولی یه لحظه دیدم این سگه هی یه جوری دورم میچرخه و حتی دیگه دم نمیزنه که ازش ترسیدم
حالا اونجوری هم نبود که مثلا بگم حمله کنه ، ولی دقیقا حس این بود که میتونی فرار کنی ولی دنیا برات اونقدر تنگ شده و این فاصله کوتاه برات کیلومتری هست ، حتی من سعی میکردم که عقب عقب برم تا خودمو به اون کتابخونه نزدیک کنم ولی این ول کن نبود ، و من اون حس خوبی که مثلا غذا بدم و اونم تشکر کنه رو دیه نداشتم ، حس ترس داشتم و اصلا حس خوبی نبود. انگار که مکان برات خیلی تنگ بشه. دقیقا انگار انگار که به یه چیزی خیلی خیلی نزدیکی و حتی دست دراز کنی میتونی برش داری اما نمیتونی و به تصورت میرسه چقدر دوره ازت. همچین چیزی.
اولین باری بود که همچین تجربه بدی داشتم. حالا باز سگه مثلا دندون نشون میداد یا پارس میکرد تکلیف مشخص بود ، حالا من یه کاری می کردم ولی اونطوری هم نبود اخه. انگار که بخواد یه چیزی رو فقط بهت نشون بده و تو فقط حس کنی بگه ببین ، زمان و مکان برات تنگ میشه ها ، اونطوری. خدا برا کسی اینو نیاره.
نمیدونم اون اهنگ " خودکشی ممنوع چاوشی " رو شنیدین یا نه ؟ ( کلیک کن )
من نسبت به محتوای این مدلی کمی حساس هستم یعنی توی نینی سایت هم همین بودم و اینکه کسی بخاطر بازدید گرفتن دروغ میگفت که میخوام فلان کنم و فرداش می اومد انگار نه انگار ، حس بدی نسب بهش داشتم. کلیپ ها مختلفی هم درباره اش ساختن.و اصلا هم یه چیز اسوونی نیست چون تماما فشارهایی که روی طرف هست ، طرف رو به این سمت سوق میده.حالا ولی میخوام یه چیز دیگه بگم و اصل صحبت من درباره اونه
من سریال the flash رو میدیدم که مثلا این به اینده و گذشته میرفت و یا به دنیاهای موازی ، اونجا به این نتیجه رسیدم که اینده یه چیز کاملا شکننده است ، یعنی الان من اگه به یکی یه سلام اضافه تر بکنم ممکنه اینده ام یه جاییش تغییر بکنه. اتفاقا توی برنامه زندگی پس از زندگی اقای موزون ، یکی از تجربه گرها یه حرف جالب درباره این ایده من زد ، گفتش که خودش ( انسان ) سوار بر پشت موجودی مثل مار هست که حالا این کارهایی که الان انجام میده باعث تغییر در آینده اش میشه. حالا برداشت هر کسی از این ، یه چیزه
امروز داشتم توی یوتیوب یه کلیپ دیدم که اسلاید هایی که نشون میداد برام جالب بود و تمام حرف هایی که درباره زندگی خوب و بد میگفت رو به وضوح داخلش اورده بود. پیشنهاد میکنم حتما اونو حتما ببینید. چون یکی برای ایشون ( یوتیوبر احسان اکسپلین ) کامنت گذاشت که من خسته شدم و از این زندگی میرم و این حرفا ، اونام برداشت یه ساعت باهاش حرف زد و بعدا یه ویدیو گذاشت راجع به زندگی و اون اسلایدها رو نشون داد.حالا من لینک یوتیوبش رو میذارم ، بعدا اگه تونستم ویدیوشو داخل نماشا هم میذارم. ( کلیک کنید )
سلام
یه مدتی بود ، 3 ماه اینطورا ، روی دستم خال قرمز در اومد ، البته بگم من از بچگی خال داشتما ولی اینطوریش رو نه ، خلاصه گفتم برم پیش دکتر پوست نشونش بدم مطمئن بشم ، منتها قبلش یه ازمایش چکاب کامل دادم و جواب اون رو بردم پیش این دکتر پوست که گفت چیزی نیستا و اینا و اکی هست خواستی برش داری بیا. ولی یه ازمایش دیگه نوشت گفت خواستی اینو هم بده.
ولی یک روز قبل رفتن من به تهران اینجا هوا داشت رو به گرمی میرفت یعنی یه پیراهن بس بود برای بیرون رفتن ؛ حالا من دیروز گفتم با پیراهن و هودی برم اکیه دیگه ، سرد بود ، سردا ، من برگشتنی اسنپ گرفتم و دندون هام از شدت سرما به هم میخورد ، اومدم خونه مامانم حداقل 3 تا پتو انداخت روم و من اون زیر دندون هام به هم میخورد و کلی چیز گرم خوردم و از طرفی به شوفاژ تکیه کرده بودم ، تا بعد 3 ساعت بهتر شدم. فرداییش من رفتم دکتر که یه سرمم هم اونجا زدم، الانم شکر خدا بهترم ولی خب تازه ریزش اب بینیم شروع شده!!!
خلاصه که مراقب خودتون باشین این ایام ، معلوم نیست زمستونه یا بهار یا تابستون یا پاییز؟!
سلام ؛
اول از همه بگم که از نینی سایت برای همیشه اومدم بیرون ، نه اینکه اکانتم رو بگن که تعلیقش کنن ، نه ، بلکه زدم تمام رمزهاشو کلا از همه ی آرشیوم پاک کردم! به همین راحتی ، حقیقتا نینی سایت یه شبکه اجتماعی خوب بود ولی نه تا زمانی که از خط قرمزهایی که من مدنظرم بود عبور نکرده بود ، بعدش که عبور کرد دیدم واقعا کاربرها ، بی تعارف ، کارگر بی جیره و مواجبی هستن که عملا بصورت رایگان فقط برای اون سایت تولید محتوا میکنن و اونا رو از کمترین حق و حقوق خودشون دارن ( و البته کردن ) محروم میکنن و زبونشون هم چندین متر درازه که همینه که هست. عین همین ماجرا رو سالها قبل توی بلاگ اسکای دیدیم ، همین الانش برین توی وبلا
دوست ، هر صفحه از وبلاگشون رو باز میکنی یه ویدیو بدون صوت پخش مشه!!!! همینا پر پر پر رو اون سری تو جواب ایمیلم گفته بودن که نه میدونی کاربرها کدهای مخرب میزننن ، اره ارواح عمه ات! بلاگ بیان چی؟ صادقانه بگو میخوام تبلیغ بذارم ، نه ، میخوام یه تبلیغ زورکی توی پاچه همه تون بچپونم ، شماها برام پول هستین پول ، بازدید بیشتر پول بیشتر ، اره پوووووووووووووووووووووووووووووووووووول ، مونا تهرانی هم همینه ، همه جای سایت تبلیغ گذاشته و حاضر نیست هیچ تاپیکی ازش حذف بشه و دنبال پوووووووووووووووووووووووله ، یه همچین جایی ارزش موندن داره؟طرف تاپیک زده ، نزدیک 300 تا لایکش کردن که بهمون حذف تاپیک بدن ، 10 نفر گزارش زدن تاپیک تعطیل شده یعنی عملا براشون رای ادم ها هیچ ارزشی نداره و یه کاری هم کردن که خودکاربرها توی رقابت با هم افتادن تا هی یه تاپیک پر بازدید بزنن تا دیده بشن ولی در عمل برنده این تاپیک ها خود شخص خانم مونا تهرانی هست! با عرض معذرت ولی مثالش مثل اسب عصاری هست که چشمهاشو بستن و اون هی داره واسه خودش میره در حالی که نمیدونه داره دور خودش میچرخه!!! منم یه زمانی توش از 1400 بودم ولی وقتی دارن یه سری چیزها رو عوض میکنن و واقعا هم معلوم نیست چه فکری کردن دارن تغییراتو اعمال میکنن دقیقا همین طرز فکر رو میشه داشت.چرا من باید تاپیک بزنم که سودشو یکی دیگه ببره؟! اره من خودم یه زمانی تاپیک از زبان ادمین زدم و بازدید خوبی هم گرفت ولی اون زمان باز بد نبود ولی الان دقیقا یعنی ، دور از جون ، خرحمالی کنی ، پولت رو بهت ندن که هیچی ، یه 4 تا حرف هم بارت کنن.
باز بعضی دوستان همچنان هستن ، امیدوارم برای اونا سایت مفید باشه ، من که حتی حاضر نیستم یه تاپیک دیگه اونجا بزنم تا سودشو خانم تهرانی ببره. کیسه کیسه اون پول ببره اونوقت ما کاربرا از ساده ترین حقوق خودمون منع بشیم. اصن بهش فکر میکنم یه جوری میشم. شایدم دارم تند میرم بخاطر عصبانیت از سیاست های خصمانه اونها. صاحاب نداره اونجا که ، مخصوصا صبح ها ، شاید در حد اینکه یه تجربه یا مشاوره بگیری همین و گرنه به شدت محیط اعتیاد آوری داره ، اولش شاید تفننی باشه ، ولی خدا نکنه ادم معتاد لایک و نوتیفش بشه. خونه خراب کنی هست اصلا.
ولی با تمام اینها سیاست خوبی داره که تونسته این کارها رو بکنه تا کاربرهاش براشون بی مزد و منت کار انجام بدن . این حرکتش عالیه و اصللا میشه همین تکنیک رو جاهای دیگه هم استفاده کرد. 2 سر سوده اصلا ، کاربرها تاپیک هاشون لایک میخوره و تند تند نوتیف میگیرن ، مدیریت هم لابد میگه وای چه خوب امروز هم بازدید سایت عالی بود ، خب تبلیغات بگیرین ، بیشتر همه جا تبلیغ بذارین. همه جا همه جا .... حتی اصلا در شانش شاید نباشه بیاد با من کاربر حرف بزنه ، نینی یار مگه اونجا نیست ؟ همینه که هست ، شکایت ها رو اونجا بهش بکنید. پول اونم من میدم ، نخواست بمونه ، یه اگهی استخدام دیگه توی روزنامه ایران میزنم! اینقدر ادم هستن با حقوق کمتر بیان!