فرصتی که در دل تهدیدات هست در دل خود فرصت ها نیست ( شهید سلیمانی )
🙂
++اخبار حاکی از اینه که دانش شبکه و سایبری کاربران ایرانی بخاطر این محدودیت ها ، روز به روز در حال افزایشه.
خداروشکر
فرصتی که در دل تهدیدات هست در دل خود فرصت ها نیست ( شهید سلیمانی )
🙂
++اخبار حاکی از اینه که دانش شبکه و سایبری کاربران ایرانی بخاطر این محدودیت ها ، روز به روز در حال افزایشه.
خداروشکر
من با یکی از دوستانم راجع به محیط نینی سایت و اینکه چرا اینجا اینقدر فریب دهنده و جذاب طراحی شده داشتم صحبت میکردم که ایشون این فیلم رو معرفی کردن . خب بعضی از دوستان اینجا از نینی سایت هستن که میان و فضاشو درک میکنن و طراحی سایت و الگوریتمی که رنکینگ و بازدید سایت رو بالا میره و حتی همینکه بعضی تاپیک ها پاک میشن و مسایلی از این دست توی اون فیلم به نحوی نمایش داده میشه.
سلام
نمی دونم این انیمه معروف رو دیدین یا نه که اگه ندیدین ، پیشنهاد میکنم حتما ببینید و خیلی جالبه . یادم نمی یاد داستان کلیش چی بود بزنم اسپویلش کنم 😅 ، خب وایسین ، نه اون اولشو یادم نمی اومد . عجب ، داستانش تو ویکی پیدا هست ( کلیک کن )
جدای از جذابیت خود انیمیشن ، من یه موضوعی یادم اومد که میتونه جذاب و کمک کننده باشه به خود ادم ، میتونم اسمش رو بذارم ملاقات ، تا حالا برای خودتون نامه نوشتین؟ اره ، برای خودتون بعد گذاشته باشین داخل یه پاکت نامه با یه سری گلبرگ گل و بعد بگین که خب این نامه رو بعد فلان روز یا فلان اتفاق بخون. در نقطه ای به نام حال ، گذشته و اینده به هم میرسن.
نامه هایی به اینده خودتون و نامه هایی که از اینده خودتون به زمان حال خودتون میرسه. نامه هایی امید بخش و دوست داشتنی . امید چیزی که ما رو به سمت خودش میکشونه مثل تک ستاره ی توی اسمون توی شب سیاه و نگاش میکنیم و میگیم خوبه که لااقل تنها نیستیم و نور اون ستاره ، این تاریکی رو کمی روشن کرده.
": )
اینو بگم که من با اینکه تنظیمات این وبلاگ رو جوری چیدم که مطالبش توی گوگل نره و اینا ،
ممکنه من (( یادداشت های که وبدیوی خاصی )) رو بصورت خصوصی منتشرش کنم که اکثرا همه ، رمزش رو ، دارین. یا اینکه کانال تلگرام بزنم و اینا رو اونجا منتشرش کنم. کلا گفتم که در جریان باشید و همچنین باید دید که این عزیزان مسئول با اینترنت چیکار میکنن و منم منتظر یه ویدیوای از یکی از کانالها هستم که اگه بشه vps بگیرم دیگه این همه منت این فی.لتر ش.کن ها رو نکشیم.نمیدونم . باید منتظر اینده بود.
فعلا که اونایی که وای فای دارن به راحتی (( ف . یلترش . کن )) اونا کار میکنه و برای من که اینترنت همراه دارم اذیتم میکنه. باید منتظر بود و دید چی میشه. اما در کل اگه یادداشت اون مدلی زدم شما یکبار رمز رو میزنید و سیو میشه و دیگه یادداشت رمز دار در این وبلاگ نخواهید دید.
یه داستان هست که خیلی معروفه ، میگن یه فیل بزرگ رو با یه طناب قرمز رنگی بسته بودن به یه سکوی چوبی ، اون فیل بالغ میتونست با یه تکون اروم اون طناب رو پاره کنه و بره برای خودش گردش اما اینکارو نمیکرد. چرا ؟ چون وقتی بچه بود اونو با همین طناب بسته بود و این هر چی تلاش کرده بود که ازش رها بشه نمیشد و حالا شرطی شده که نمیتونه این طناب رو پاره کنه و وقتی نگاش میکنه میگه نه من که نمیتونم اینو پاره کنم پس چرا براش تلاش کنم ؟؟؟
این ماجرا در مورد من یه جورایی ، یه طور دیگه صادقه . چیزایی بود که از بچگی بهمون میگفتن نکن ، زشته ، بده اما حالا و توی این سن میگن نه باید انجامش بدی و نرماله ، اگه انجامش ندی ، غیر نرمالی!!! هعی ... یه بار باید راجع به این موضوع یه یادداشت کامل و طولانی بذارم. با یه یادداشت 7-8 خطی ، دلم باهاش صاف نمیشه.
اولا که به امید روزهای خوب
بعد اینو یادم رفت ، یه پسره بود که نمیدونم کارمند کجا بود با رفیقش میره خارج و اونجا خونه میگیرن ، کشورهای عرب زبان همسایه یادمه که نبود ، انگلیسی حرف میزدن . کجا و کدوم کشور رو یادم نیست . این رفیقش دسته گل های جالبی اونجا به اب میده . نمیدونم چطور میشه که اون رفیقش با همسایه اینا دعواشون میشه. اینقدر دوست داشتم الان بدونم که چی شدن.
": )
زندگی توی خارج و غربت هم چالش های خودشو داره .
چند تا چیز جالب من توی وبلاگ دیدم که بعضی هاش برام جالب بود که اینا بود که پایین میگم
میدونی دیگه اون ذوق و شوق قبل رو برای نوشتن توی وبلاگ مثل قبل ندارم ، نه اینکه کلا نخوام بنویسم ها ، بلکه سلیقه نوشتنم فقط عوض شده . بیشتر دوست دارم توی سر رسید بنویسم به چند دلیل ، یکیش شاید نوشتن خواب ها و اتفاقاتی باشه که بعدا میفته که ببینم چی بوده و چی شده؟ یکی دیگه هم اینکه لذت ورق شدن برگ های سر رسید یه لذت عجیبی داره .
اصن نمیشه مقایسه کرد نوشتن روی کاغذ رو با کیبورد نوشتن ، هرکدوم لذت خاص خودشون رو دارن . ولی هر کدوم جای خودشون قشنگن .