بعضی چیزا تو زندگی هستن که ادم یادش نمیره ، مثلا اون روزی که من مصاحبه استخدامی توی سازمان داشتم اقاهه عمدا گفت میخوام سوالایی بپرسم که بلد نباشی 😐 البته اون رو که قبول شدم ولی هیچوقت دعوت به کار نشدم ، بگذریم ولی اون روز که مصاحبه رفته بودم با سوالاتی که می پرسیدم دقیقا حس این رو داشتم که دارم از یه ارتفاق بلند مستقیم دارم سقوط میکنم توی دیوار ، یه حس بد
بعدا این فامیل های عزیزمون بس که دلسوزن ، زنگ میزدن که فلان جا کار هست بیا برو ، حالا من میگم من کارم اینه اونا ادرس یه جا دیگع رو میدادن اخه مگه من به شما گفتم برای من دنبال کار باشین؟
دیگه به این نتیجه رسیدم که توی استوری ها و اینور و اونور ، بزنم بیکارم بعد وقتی که مثلا برام درخواست کار فرستادم براشون رزومه ام رو بفرستم بگم خب ، توی کدوم قسمت از امنیت یا شبکه نیاز به مشاوره دارین؟ اهان کارگر میخواستین؟ منظورتون اینه که برای من کارگری و کار پسیو کنید؟ شما بلدین پچ کورد بزنید؟ اهان بلد نیستین؟ حیف شد ، امکان همکاری ما وجود نداره چون فاقد تخصص لازم برای حداقل همکاری یا شروع همکاری هستین.
مخم سوت میکشه بعضی وقتا
-------------------------------------
جدای از اینها ، حالا شوخی یا جدی ، من فکر میکنم که تا همینجاشم زیاد موندم و باید بگم وایسا دنیا من میخوام پیاده شم ولی میگم نه باو ، بی خیال ارزش نداره و هنوز به جایگاهی که میخواستم نرسیدم.
درسته که گاهی تخیل میکنم ولی وقتی نگاه عمیقتری میکنم می بینم امکان تحقق بعضی چیزا وجود داره و اونطوری بن بستی براش نیست . شاید من کماال گرا باشم که گاهی این بده ولی مواردی که با هم توی یک مسیر هستن ، خب چه اشکال داره ادم یه سر هم به اونا بزنه یا اینا همه تو یه مسیر هستن.
ادم ها عجیبن ، گاهی خیلی با هم فرق میکنن یا شایدم مثلا بعضیا برداشتشون اینه که مردا باید اینطوری باشن ، اگه نباشن لابد مرد نیستن ! بهش چی میگن؟ هر چی اصن. اممم ، توی همون نینی سایت من اکانتمو همون برج 11 فعال کرده بودم و گهگاهی باهاش تاپیک میزدم . البته که بین چیزی که من فکر میکنم با بقیه خیلی تفاوت هست ، دغدغه های اونا یه چیزه من اونا رو ندارم یا نمیخوام داشته باشم.
عامو اصن بحثا قاطی شد بذا یه یادداشت جدا بذارم