یکی دیگه از ترس هایی که من داشتم دویدن زیر بارون برای ورزش بود ، یعنی وقتی بارون که می اومد ، می گفتم وای بارونه دیگه نرم ندویم و اینطوری از برنامه ورزشم عقب می افتادم ، تا اومدم شمال گفتم خب تا کی ؟ من مدام بهانه بیارم ، رفتم یه دونه از این پانچو بارانی ها گرفتم که زیر بارون بدویم ، حالا من اونو اون اوایل عید گرفتم ، رفتم پوشیدمش و بعدم دویدمش هوا صاف شد و هوا هم این چند روز افتابی تا امروز
++اینو من باید اضافه کنم ، من توی تهران یه چراغ قوه گرفتم که توی شب بدویم ، حالا ممکنه بگین وا؟ مگه روز رو ازت گرفتن؟ خب صبح برو بدو! باید بگم نه اصن بحث شب و روز نیست ، صحبت سر این بود که من باید یه تایمی رو توی شب می دویدم و هر بار چون شب بود حالا می ترسیدم یا میگفتم روشنایی کافی نداره و این یه بهانه شده بود برام و یه حالت ترس طوری هم برام درست کرد که مدام فرار میکردم ازش تا اینکه رفتم چراغ قوه گرفتم ، اعتراف میکنم تجربه خوبی بود البته برای همون تهران ،
الان توی شمال شب که میشه روباه ها و شغال ها یه جور زوزه میکشن توی شب که من گمونم باید برم نانچیکو بگیرم برم بدویم.
خلانصه ، از اصل بحث دور نشم ، من پانچومو گرفتم و هوا افتابی بود تا دیروز و امروزم بارون . منم منتظر ، اقا اینو پوشیدم رفتم تو بارون ولی چشمتون روز بد نبینه که هوا صاف شد ، ابری بودا ولی بارون نمی زد😂 بعد منم کلاهش رو زدم کنار و حالا یه مسافتی رو دویدم و بعدم برگشتم خونه ، یه کم کتانیم گلی شد ولی بهم نچسبید ، باید قشنگ بارون میزد 😮
اینم از این ترس من
---------------------
یه ترس دیگه هم هست که بزودی باید با اونم روبرو بشم ببینم حرف حساب اون چیه